تمثیل ها در قرآن: وای بر صاحبان زمین، اگر مغرور شوند [منبع الکترونیکی] >
تمثیل ها در قرآن
وای بر صاحبان زمین، اگر مغرور شوند!
نویسنده: اکبرزاده
------------------------------------
«انما مثل الحیاة الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نباتالارض مما یاکل الناس و الانعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها وازنیت و ظن اهلها انهم قادرون علیها، ایتها امرنا لیلا اونهاراًفجعلناها حصیراً کان لم تغن بالامس کذلک نفصل الا´یات لقومیتفکرون». (یونس- 10/24)
ترجمه: مثل زندگی جهانی همچون آبی است که فرو فرستادیماز آسمان ،تا بدان رستنیها رست در زمین، و بهم آمیخت از آنچهمردم و چهارپایان خورند تا آن که چون زمین آرایش خویش گرفتو گمان برند اهل زمین که بر آن پادشاه گشتند. ناگاه آمد به آن زمینفرمان ما به شب یا به روز، پس او را پژمرده کردیم که گویی هیچنبود دیروز این چنین بیان کنیم سخنان خویش را برای گروهی کهبخرد در آن بیندیشند.
مفسران گفتهاند: این مثل در حالت عجیب دنیا و سرعت زوالآن و فنای نعمت بعد از اقبال و دولت است که مردم بدان مغرورشوند و در وادی ضلالت افتند، آن به آب باران ماند که گیاه زمین باآن درآمیزد و سر به یکدیگر نهد، گیاههای رنگارنگ میوههایگوناگون که بعضی غذای انسان است، مانند دانهها و میوهها و بعضیخوراک چارپایان است مانند سبزیها و علفها، «حتی اذا اخذتالارض زخرفها» تا آن حد که زمین به کمال حسن و بهجت خوددرآید و مانند عروسی که جامههای الوان پوشد و پیرایهها برتن نهدزمین نیز آرایش گیرد پس صاحبان آن زمین که اهل روزگارند، بدانمغرور شوند و پندارند که همواره آنها را بر آن زمین قدرت بود و آنمزرعه در دست ایشان است که هرگونه بخواهند بر روند ناگهانروزی یا شبی فرمان الهی بنابودی آن زمین در رسد، و آن را چنانپژمرده و تباه سازد، که گویی روز پیشین در آن چیزی نبوده و اینتمثیل در توضیح و در تبع آیه سابق است که خطاب به جهانیاننازل شده و آنان را به فنا و زوال متاع دنیا متنبه ساخته و گفتند: «یاایهاالناس انما بغیکم علی انفسکم متاع الحیوة الدنیا ثم الینامرجعکم (10/23). و در حقیقت این متمم آن است که حیات دنیاوزوال آن را برای خلائق وصف فرمود و به تمثیل چنین بیاراست ووجه تمثیل در آن است که غایب حیات دنیوی و خوشیهای اینجهان به آب باران و نبات سرسبز ماند که آدمی را امید سود از آنبسیار باشد. ناگهان روزی یا شبی دچار زوال گردد و او نومید شود.
در پایان آیه تنبیهی است خردمندان را تا در حقائق اشیاء و درامر حیات دنیا اندیشه کنند و در آیات الهی تفکر نمایند وگفت:«نفصل الا´یات لقوم یتفکرون» حکمت در تمثیل که از عالم طبیعتاتخاذ شده آن است که آدمی در مظاهر عالم کون به دیدة فکرت وعبرت نظر کند و در آن نمود و تحقیق کند.
مضمون این تمثیل که سرسبزی روی زمین در فصل بهار وفراوانی و رشد نباتات است و سرانجام آن در فصل خزان کهپژمردگی و نابودی منتهی میشود از عالم محسوس گرفته شده وهمین مضمون در کتاب مبین در چند مقام اشارت شده:
1- «کمثل غیث اعجب اکفار نباته...». (57/20)
2- «المتر ان الله انزل من السماء ماء فأخرجنا به...». (35/27)
3- «المتر ان الله انزل من السماء ماء فلکه...». (39/21)
4- المتر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخفرة...»(22/63)
5- «و انزل من الماء ماءً فاخرجنا به ازواجاً من نبات شتی...».(20/53)
6- «وتری الارض هامدة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت وربت...». (22/5)
7- و انزلنا من الماء ماءً فانبتنا فیها من کل زوج کریم».(31/10)
8- و انزلنا من الماء ماءً بقدر فاسکناه فیالارض...». (23/18)
9- اولم یروا انا نسوق الماء الی الارض...» (32/27)
همچنین تمثیل در سوره کهف به دو صورت آمده است: اول بهشرح و تفصیل تمام به سبک حکایت (18/33)
دوم به طور اجمال که ابتدای آن با تمثیل فوق مشترک است(18/45)
در دیگر کتب آسمانی نیز شبیه این تمثیل آمده است چنان که درانجیل در یک جا ملکوت خدا را به زارعی تشبیه کرده که تخمفشاند، و شب بخوابد، و روز برخیزد، و تخم بروید و نمو کند، تا وقتیکه موقع حصاد در رسد. در دیگر جا ملکوت خدا را به دانة خردلیتشبیه کرد، که کوچکترین بذرها باشد،لیکن چون کاشته گرددبزرگترین اشجار گردد که شاخههای بزرگ از آن برزند.
در تعالیم دیانت اسلام مذمت جهان و نکوهش دل بستن به آنبسیار آمده است، و زهد از دنیا یکی از فضائل اخلاقی در دین مبیناست، و سخنان مروی از پیغمبر و ائمه و بزرگان در این باب بیش ازآن است که بهشمار آید.
در تفاسیر خاصه روایتی است از امام محمدباقر(ع) که فرمودهاست: این آیه در تمثیل پرچم بنیعباس نازل شده .
در تأویلات صوفیه در معنای مثل فوق و فضیلت زهد در دنیاسخن بسیار است یکی از مفسران آن طایفه گفته است که از بعضیمشایخ شنیدم که میگفت: کمتر ظالمی است که به مرگ طبیعیبمیرد و کمتر فاسقی است که به زمان پیری برسد چه هر دو با نظامالهی ستیز میکنند و با مشیت او که مبتنی بر انتظام و نسق اموراست معاندت میکند، و با حکمت و عدل او به مخالفت برمیخیزند.شیخ روزبهان گفته است: در این مثل رغبت مرد سالک در دم کهقدم در وادی طلب مینهد شبیه آبی است که به دانهای در زمینبرسد پس از آن نبات بسیار روید یعنی اعمال فراوان و متنوع ازصفاخانة قلب او صادر گردد. معایا کل الناس و الانعام» را اشارت بهریاضت نفس و پرهیز از لذائذ و تمکین در عبادت داند تا به بهجت وزینت برسد، و آیات قهر از آفات راه مانند عجب و پندار و هوی وهوس بر او دست یابد و نفس و شیطان که از آنها به «ایتها لیلاً اونهاراً» تعبیر شده بر او هجوم کنند و همی خواهند که او را بفریبند.
در تغییر منسوب به خواجه انصاری در تأویل این آیه مثل آمدهاست:
«که این دنیا همچون آب است و خدای مال دنیا را مثل به آبزده که چون به اندازهای خویش بود سبب صلاح خلق باشد باز چوناز حد خویش درگذرد جهان را خراب کند همچنین است اگر مال بهقدر کفاف باشد دارندة آن منعم شود و اگر از حد خود تجاوز کند وفزونی گیرد موجب کفران و طغیان گردد و نیز گفتهاند که آب هرگاهجاری باشد خوشبو ماند و اگر به یک جای ماند تغییر پذیرد. مال نیزچنین است اگر آن را ببخشند دارندة آن را ستایش کنند و اگر امساکو بخل پیش گیرد صاحب آن مذموم و نکوهیده شود. و نیزگفتهاندآب اگر طاهر و پاک باشد در خور آشامیدن بوده و اگر نجس و ناپاکبود شرب و طهارت را نشاید. چنین است اگر مال هلال است به کارآید و اگر حرام است ناپاکی افزاید.
نیز گفتهاند که این تمثیل مخصوص مردمان صاحبنظر استکه دارای دیدة عبرت و نور بصیرت باشند چه ختم تمثیل به این آیهفرموده: «کذلک نفصل الا´یات لقوم یتفکرون» امام رازی در ستایشفکر و اندیشه کلامی بلیغ است وی میگوید: «فکر ترا به خدا رساندولی عبادت تو را به ثواب خدا و آنچه ترا به خدا رساند تحقیقاً بهتر ازآن چیزی است که ترا به غیر از خدا رساند. فکر عمل قلب است وطاعت عمل جوارح. همانگونه که قلب بر جوارح شرف دارد فکر رانیز بر طاعت رجحان و برتری است که مقصود اشرف از وسیلهاست».
مشایخ صوفیه را در باب تفکر و ستایش آن سخن بسیار است وآن را پایه و اساس سلوک دانند و گویند: «فکر سیرت است از ظاهربه باطن و از صورت بعضی زیرا که مؤدی به معرفت الهی است» وشیخ شبستری آغاز کتاب خود به این شعر کرده است:
«به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل بسوز جان بیفروخت»
چراغ دل بسوز جان بیفروخت» چراغ دل بسوز جان بیفروخت»
سؤال نخستین از مسائل صوفیانه که از آن شیخ کردهاند ایناست:
«نخست از فکر خویشم در تحیّر چه چیز است آنکه گویندش تفکّر»
چه چیز است آنکه گویندش تفکّر» چه چیز است آنکه گویندش تفکّر»
و او در جواب گفت:
تفکر رفتن از باطل سوی حق بجزواندر بدیدن کل مطلق»
بجزواندر بدیدن کل مطلق» بجزواندر بدیدن کل مطلق»
یکی از علمای متا´خر در تفسیر این آیه بر علمای سوء که اهلتقلید و جمودند سخت تاخته و ایشان را بر این که از تفکر در قرآننهی کردهاند و آن را نوعی از محال دانستند ملامت کرده و گفتهاست: «والعبرة لعلمی عصرنا فی هذا الا´یات و امثالها... انه لم یتبقلهم خط فها الاترتیلها بنغمات فی بعض المراسم و العالم و لایغطرلهم ببال انه یجب علیهم التفکر فیها للاهتداءبها و لو تفکروالاهتدوا».
تامل در آثار وجود و تفکر در بدایع خلقت و در عالم نباتات وحیوانات همه از مواهی دانشمندان است. و ورود و نزول این آیات وتمثیلات همه هادی و راشد خلق است به اندیشه در عالم خلقت.این بیت:
ورق الغصون اذانظرت دفاتراوراقه لادلةالتوحید
دفاتراوراقه لادلةالتوحید دفاتراوراقه لادلةالتوحید
که ظاهراً از ابوالعتاهیه است به کلام سعدی ترجمه میشود کهگفت:
«برگ درختان سبز در نظر هوشیارهر ورقش دفتری است معرفت کردگار
و برای این بیت از شیخ اجل حکایتی عارفانه نقل کنند که جایآن را چنین به نظم درآورده است:
سعدی آن بلبل شیراز چمن شد شبی بر شجر حمد خدای بست بیتی زد و مصراع به هم جان از آن مژدة جانان مییافت عارفی زنده دلی بیداری دیده در خواب که درهای فلک ره نمودند ز هر در زده صف با دلی دستخوش خوف و رجا مژده دادند که سعدی به سحر چشم زخمی نرسد تا به فضا نقد ما گر نه به مقدار وی است خواب بین عقده انکار گشا بدر صومعة شیخ رسید که رخ از خون جگر تر میکرد با خود آن بیت مکرر میکرد...
در گلستان سخن دستان زن از نوای سِحری، سحرنمای هر یکی مطلع انوار قدم برخرد پرتو عرفان میتافت که نهان داشت براو انکاری باز کردند گروهی زملک هر یک از نو زنثاری بر کف گفت: کی گرم روان تا به کجا؟ سفت در حمد یکی تازه گوهر میرسد مرسله گوش رضا بهر آن نکته ز اسرار وی است رو بدان قبله احرار نهاد از درون زمزمة شیخ شنید با خود آن بیت مکرر میکرد... با خود آن بیت مکرر میکرد...
و مولانا جلال الدین را در فضیلت اندیشه و فکر این سخن آمدهاست:
«ای برادر توهمین اندیشهای مابقی تو استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشه تو گلشنیور بود خاری تو هیمة گلخنی»
[سوره البقرة (2): آیه 44]
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (44)
آیا مردم را به نیکى دعوت کرده و خودتان را فراموش مىنمایید؟ با اینکه شما کتاب (آسمانى) را مىخوانید، آیا هیچ فکر نمىکنید؟
----------------------------
نکتهها:
دانشمندان یهود، قبل از بعثت پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله، مردم را به ایمان آوردن به آن حضرت دعوت مىکردند و بشارت ظهور حضرت را مىدادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ایمان نیاوردند و حتّى بعضى از آنان به بستگان خود که اسلام آورده بودند، توصیه مىکردند که مسلمان بمانند، ولى خودشان اسلام نمىآوردند. «1»
در روایات آمده است:
دانشمندى که دیگران را به بهشت دعوت کند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترین و سختترین حسرتها را خواهد داشت. «2»
حقّ تلاوت، عمل است. امام صادق علیه السلام فرمود: «کونوا دعاة الناس باعما لکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم» «3»
با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید، نه تنها با گفتار.
از حضرت على علیه السلام نقل شده است که فرمود:
سوگند که من شما را به کارى دعوت نمىکنم، مگر آنکه خودم پیشگام باشم و از کارى نهى نمىکنم مگر آنکه خودم قبل از شما آن را ترک کرده باشم. «4»
در نهج البلاغه آمده است:
هر کس خود را امام دیگران قرار داد، ابتدا باید به تعلیم خود بپردازد. «5»
__________________________________________________
(1). نمونه، ج 1، ص 214.
(2). بحار، ج 2، ص 37.
(3). نور الثقلین، ج 1، ص 57.
(4). نهج البلاغه، خطبه 175.
(5). نهج البلاغه، حکمت 73.
تفسیر نور، ج1، ص: 104
امام کاظم علیه السلام فرمودهاند: «طوبى للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول» «1»
درود بر عالمانى
که به گفته خود عمل مىکنند و واى بر عالمانى که فقط حرف مىزنند.
عالم بىعمل در قالب تمثیل
الف: در قرآن: عالم بىعمل، الاغى است که بار کتاب حمل مىکند، ولى خود از آن بهرهاى نمىبرد. «2»
ب: در روایات:
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله:
عالم بىعمل، مثل چراغى است که خودش مىسوزد، ولى نورش به مردم مىرسد. «3»
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله:
عالم بىعمل، چون تیرانداز بدون کمان است. «4»
عیسى علیه السلام:
عالم بىعمل، مثل چراغى است بر پشتبام که اتاقها تاریکاند. «5»
على علیه السلام:
عالم بىعمل، چون درخت بىثمر و گنجى است که انفاق نشود. «6»
امام صادق علیه السلام:
موعظهى عالم بىعمل، چون باران بر روى سنگ است که در دلها نفوذ نمىکند. «7»
ج: در کلام اندیشمندان:
عالم بىعمل:
گرسنهاى است روى گنج خوابیده.
تشنهاى است بر کنار آب و دریا.
طبیبى است که خود از درد مىنالد.
بیمارى است که دائماً نسخه درمان را مىخواند، ولى عمل نمىکند.
منافقى است که سخن و عملش یکى نیست.
پیکرى است بىروح.
__________________________________________________
(1). بحار، ج 78، ص 299.
(2). جمعه، 5.
(3). کنز العمّال، ح 29109.
(4). بحار، ج 10، ص 100.
(5). بحار، ج 14، ص 309.
(6). غرر الحکم.
(7). بحار، ج 2، ص 39.
===========================================
تفسیر نور، ج1، ص: 105
[سوره البقرة (2): آیه 261]
مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (261)
مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند، همانند بذرى است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایستگى داشته باشد،) دو یا چند برابر مىکند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) داناست.
نکتهها:
سفارش به انفاق و منع از اسراف و تبذیر، بهترین راه براى حلّ اختلافات طبقاتى است. هم چنان که پیدایش و گسترش ربا، زمینه ساز و بوجود آورندهى طبقات است. لذا در قرآن آیات لزوم اتفاق و تحریم ربا در کنار هم آمده است. «1»
هر دانهاى، در هر زمینى، هفت خوشه که در هر خوشه صد دانه باشد نمىرویاند، بلکه باید دانه، سالم و زمین، مستعد و زمان، مناسب و حفاظت، کامل باشد. همچنین انفاق مال حلال، با قصد قربت، بدون منّت و با شیوهى نیکو آن همه آثار خواهد داشت.
پیامها:
1 انفاق، تنها پاداش اخروى ندارد، بلکه سبب رشد و تکامل وجودى خود انسان مىگردد. «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ» 2 ستایش قرآن از کسانى است که انفاق سیرهى همیشگى آنان باشد. «یُنْفِقُونَ» فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد.
3 انفاق، زمانى ارزشمند است که در راه خدا باشد. در اسلام اقتصاد از اخلاق جدا نیست. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» 4 استفاده از مثالهاى طبیعى، هرگز کهنه نمىشود و براى همه مردم در هر سن و شرایطى که باشند قابل فهم است. تشبیه مال به بذر و تشبیه آثار انفاق به خوشههاى متعدّد پر دانه. «کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ» 5 تشویق و وعدهى پاداش، قوىترین عامل حرکت است. پاداش هفتصد برابر.
«وَ اللَّهُ یُضاعِفُ» 6 لطف خداوند، محدودیّت ندارد. «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ») ( «وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ» 7 اگر انفاق مال، تا هفتصد برابر قابلیّت رشد و نموّ دارد «کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» پس حساب کسانى که در راه خدا جان خود را انفاق مىکنند چه مىتواند باشد؟! «وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»
تفسیر نور، ج1، ص: 423
[سوره البقرة (2): آیه 264]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (264)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسى که مال خود را براى خودنمایى به مردم، انفاق مىکند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد. پس مثال او همچون مَثل قطعه سنگ صافى است که بر روى آن (قشر نازکى از) خاک باشد (و بذرهایى در آن افشانده شود) پس رگبارى به آن رسد (و همه خاکها و بذرها را بشوید) و آن سنگ را صاف (و خالى از خاک و بذر) رها کند! (ریاکاران نیز) از دستاوردشان، هیچ بهرهاى نمىبرند و خداوند گروه کافران را هدایت نمىکند.
نکتهها:
این آیه نیز تشبیهى را با خود دارد و نمایانگر باطن اشخاصى است که به قصد ریا و تظاهر انفاق مىکنند. ظاهر عمل اینان همچون خاک، نرم ولى باطن آن چون سنگ، سفت است که قابلیّت نفوذ ندارد. به خاطر سفتى و سختى دلهاى سنگینشان، از انفاق خود بهرهاى نمىبرند.
-----------------------------------------------
[سوره البقرة (2): آیه 265]
وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (265)
و مَثل کسانى که اموال خود را در طلب رضاى خداوند و استوارى روح خود انفاق مىکنند، همچون مَثل باغى است که در نقطهاى بلند باشد (و از هواى آزاد بحدّ کافى بهره بگیرد) و بارانهاى درشت به آن برسد و میوهى خود را دو چندان بدهد. و اگر باران درشتى نبارد، بارانهاى ریز و شبنم (ببارد تا همیشه این باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مىدهید بیناست.
پیامها:
1 اگر هدف، تحصیل رضاى خداوند و رشد و کمال روحى باشد، کارها بارور مىشود. «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ») ( «فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ» 2 اخلاص، ساده بدست نمىآید، باید به سراغ آن رفت. «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» 3 کارهاى خالص، همچون مزرعهاى در نقطهاى مرتفع است که از خرابى سیل محفوظ است. «بِرَبْوَةٍ أَصابَها» 4 اگر هدف خدا باشد، از جلوهها و جمالها هم محروم نمىشویم. مخلصین در جامعه محبوبتر از ریاکارانند. «جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ» انفاق خالص، همانند مزرعهى در دامنه کوه و زمین مرتفع است، که همه مردم آن را مىبینند و از آن لذّت مىبرند.
5 مهمتر از امکانات، بهرهگیرى از امکانات است. بارانِ ریز یا درشت مهم نیست، مهم آن است که زمین بتواند آن را جذب کند. «فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ»
تفسیر نور، ج1، ص: 428
----------------------------------------------
[سوره البقرة (2): آیه 266]
أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (266)
آیا کسى از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما و انگور داشته که از زیر درختان آن نهرها در جریان و براى او در آن (باغ) از هر گونه میوهاى وجود داشته باشد و در حالى که به سن پیرى رسیده و فرزندانى (کوچک و) ضعیف دارد، گردبادى همراه با آتش سوزان به آن باغ بوزد و باغ را یکسره بسوزاند.
این چنین خداوند آیات را براى شما بیان مىکند تا شاید اندیشه کنید.
نکتهها:
انسان هنگامى که پیر و عیالمند شد، توان تولیدش از بین مىرود، ولى نیاز و مصرفش شدید مىشود. حال اگر منبع درآمدش نیز نابود شود، به ذلّت کشیده مىشود. انسان در قیامت، از یکسو توان عمل صالح ندارد و از سوى دیگر نیازش شدید است. در این حال اگر کارهاى صالحش با منّت و ریا محو شده باشد، به چه ذلّتى مىرسد.
خرما و انگور، از مفیدترین میوهها مىباشند و در قرآن نام آنها به کرّات آمده است.
پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: هر کس «لا اله الا الله» بگوید به واسطه آن کار، درختى در بهشت براى او کاشته مىشود و همچنین است هر کس «الله اکبر» بگوید.
شخصى به پیامبر گفت: پس درختان ما در بهشت بسیار است! حضرت فرمودند:
آرى، به شرط آنکه آتشى بدنبال آن نفرستید و آن را نسوزانید. «1»
پیامها:
1 خودت را به جاى دیگران بگذار تا مسائل را خوب درک کنى. «أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ» 2 از مثالهاى طبیعیى که زمان و مکان و عصر و نسل در آن اثر نمىگذارد، استفاده کنیم. «جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ» 3 منّت و آزار بعد از انفاق، همچون باد سوزانى است بر باغى سرسبز، و آتشى بر بوستانى خرّم. «فَاحْتَرَقَتْ» 4 رشد یافتن، تدریجى است، ولى تخریب و حبط عمل در یک لحظه است.
«فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ» 5 مثالهاى قرآن، براى فکر کردن است. «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»
تفسیر نور، ج1، ص: 429
[سوره البقرة (2): آیه 171]
وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (171)
و مَثل کافران، چنان است که کسى به حیوانى که جز صدایى (از نزدیک) و یا ندایى (از دور) نمىشنود بانگ زند، اینان کران، لالان و کورانند و از اینروست که نمىاندیشند.
-------
در این آیه دو تشبیه است: یکى تشبیه دعوت کنندهى حقّ، به چوپان. و دیگر تشبیه کافران، به حیواناتى که از کلام چوپان چیزى جز فریاد نمىفهمند. یعنى اى پیامبر! مثال تو در دعوت این قومِ بىایمان به سوى حقّ و شکستن سدهاى تقلید کورکورانه، همچون کسى است که گوسفندان و حیوانات را براى نجات از خطر صدا مىزند و آنها این پیام را درک نمىکنند. زیرا چشم و گوش دل آنها بسته شده و در واقع کر و لال و نابینا هستند.
پیامها:
1 ارزش چشم و گوش و زبان، به آن است که مقدّمهى تعقّل باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» 2 راه شناخت، پرسیدن، گوش کردن و دیدن همراه با تفکّر است. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» 3 اشخاص بىتفاوت در برابر دعوت حقّ، پنج صفت تحقیرآمیز دارند:
مثل حیوانند، کورند، کرند، لالند و بىعقلند. «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا») ( «فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ»
تفسیر نور، ج1، ص: 261
مثال، براى تفهیم مطلب به مردم، نقش مؤثّرى دارد. مسائل معقول را محسوس و بدینوسیله راه را نزدیک و عمومى مىکند، درجه اطمینان را بالا مىبرد و لجوجان را خاموش مىسازد. در قرآن مثالهاى فراوانى آمده است از جمله:
مثال حقّ، به آب و باطل به کفِ روى آب. «1» مثال حقّ به شجرهى طیّبه و باطل به شجرهى خبیثه. «2» تشبیه اعمال کفّار به خاکسترى در برابر تندباد. «3» و یا تشبیه کارهاى آنان، به سراب. «4» تشبیه بتها و طاغوتها به خانه عنکبوت. «5» تمثیل دانشمند بىعمل به الاغى که کتاب حمل مىکند. «6» و تمثیل غیبت، به خوردن گوشت برادرى که مرده است. «7»
این آیه نیز در مقام تشبیهِ مجموعهاى از روحیّات و حالاتِ منافقان است. آنان، نار مىافروزند، ولى خداوند نورش را مىبرد و دود و خاکستر و تاریکى براى آنان باقى مىگذارد.
از مثالهاى طبیعیى که زمان و مکان و عصر و نسل در آن اثر نمىگذارد، استفاده کنیم
[سوره البقرة (2): آیه 17-18]
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (17)
مَثل آنان (منافقان)، مَثل آن کسى است که آتشى افروخته، پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت، خداوند روشنایى و نورشان را ببرد و آنان را در تاریکىهایى که (هیچ) نمىبینند، رهایشان کند.
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ (18)
آنان (از شنیدن حقّ) کر و (از گفتن حقّ) گنگ و (از دیدن حقّ) کورند، پس ایشان (بسوى حقّ) باز نمىگردند.
[سوره البقرة (2): آیه20-19]
أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکافِرِینَ (19)
یا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند که در آن، تاریکىها و رعد و برقى است که از ترس صاعقهها و بیم مرگ، انگشتان خود را در گوشهایشان قرار مىدهند. و (لى) خداوند بر کافران احاطه دارد.
نکتهها:
خداوند، منافق را به اشخاصِ در باران ماندهاى تشبیه کرده که مشکلات بارانِ تند، شب تاریک، غرّش گوش خراش رعد، نور خیره کنندهى برق، و هراس و خوف مرگ، او را فرا گرفته است، امّا او نه براى حفظ خود از باران پناهگاهى دارد و نه براى تاریکى، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام از مرگ.
یَکادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20)
نزدیک است که برق، نور چشمانشان را برباید. هر گاه که (برق آسمان در آن صحراى تاریک و بارانى) براى آنان بدرخشد، در آن حرکت کنند، ولى همین که تاریکى، ایشان را فرا گرفت بایستند. و اگر خداوند بخواهد، شنوایى و بینایى آنان را (از بین) مىبرد، همانا خداوند بر هر چیزى تواناست.
نکتهها:
منافقان، تاب و توان دیدن دلائل نورانى و فروغ آیات الهى را ندارند. همانند مسافر شبگرد در بیابان که در اثر برقِ آسمان، چشمانش خیره مىشود و جز چند قدم بر نمىدارد. منافقان در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى پیش مىروند، ولى در اثر حوادث یا اتّفاقاتى از حرکت باز مىایستند. آنان چراغ فطرت درونى خویش را خاموش کرده و منتظر رسیدن نورى از قدرتهاى بیرونى ماندهاند.
سیماى منافق در قرآن
منافق در عقیده و عمل، برخورد و گفتگو، عکس العملهایى را از خود نشان مىدهد که در این سوره و سورههاى منافقون، احزاب، توبه، نساء و محمّد آمده است. آنچه در اینجا به مناسبت مىتوان گفت، این است که منافقین در باطن ایمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مىپندارند. با همفکران خود خلوت مىکنند، نمازشان با کسالت و انفاقشان با کراهت است. نسبت به مؤمنان عیبجو و نسبت به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله موذىاند. از جبهه فرارى و نسبت به خدا غافلاند. افرادى یاوهسرا، ریاکار، شایعه ساز و علاقمند به دوستى با کفارند. ملاک علاقهشان کامیابى و ملاک غضبشان، محرومیّت است. نسبت به تعهّداتى که با خدا دارند بىوفایند، نسبت به خیراتى که به مؤمنین مىرسد نگران، ولى نسبت به مشکلاتى که براى مسلمین پیش مىآید شادند. امر به منکر و نهى از معروف مىکنند. قرآن در برابر این همه انحرافهاى فکرى و عملى مىفرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» «2»
تفسیر نور، ج1، ص: 65