(تفسیر تمثیلی قرآن)
انفاق
جیب خالی، قیافه عالی
اشاره:
درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخ نبات مثال از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم.
تفسیر آیه شریفه: الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ(البقرة/3)
(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان میآورند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند.
وقتی که جیبهای لباس انسان پر باشد، هم راه رفتن دشوار است هم لباس و قیافه انسان زیبایی و فرم خود را از دست میدهد، از همین رو هر چه جیبها خالیتر، لباس خوش فرمتر و اندازه زیباتر مینماید.
و انفاق، جیبها را خالی کردن است.
و به همین خاطر است که اهل تقوا تابش و درخشش ویژهای دارند.
البته اگر میگوییم: اتفاق، جیبها را خالی کردن است، به عنوان مثال و جهت محسوس ساختن آن بود و گرنه در قرآن کریم، انفاق موجب پر کردن جیبها و نو کردن داراییهاست.
زیرا انفاق که تقسیم دارایی بین خود و دیگران است، موجب ضرب شدن اموال شده و به خود انسان باز میگردد.
حال آنکه اگر به جای تقسیم به جمع روی آورده و همه چیز را برای خود بخواهیم، نتیجه آن کم شدن و منها شدن اموال است! یعنی شب میخوابی و صبح بر میخیزی و میشنوی یا میبینی که انبار کالایت دود شده و به آسمان رفته است.
درست مثل یک کشاورز که اگر دانههای گندم را بین خود و زمین تقسیم کند هر دانه هفتصد دانه شده و به او باز میگردد، ولی اگر همه را برای خود و در انبار جمع کند، طعمه موران شده یا نصیب باران و یا...
بیمنتی برآور کام نیازمندان
خون باید در گردش باشد آنهم در جای خود یعنی درون رگها، و البته چنین خونی است که مایه حیات خواهد بود، و گرنه خون که از گردش بایستد یا گردش آن در بدن نباشد مثل اینکه کسی آن را در ظرفی ریخته و به حرکت در آورد، هیچ فایدهای ندارد بلکه زیانبار هم خواهد بود.
پول نیز مثل خون است، از اینرو آن را باید به جریان انداخت، و رگها و مسیرهای جریان آن را قرآن کریم پیشنهاد کرده است، و یکی از آنها انفاق و بخشش به نیازمندان است.
از اینرو، اهل تقوا، اهل انفاق میباشند.
و ممّا رزقنا هم ینفقون
آنهم انفاق و بخششی که هیچگاه آلوده به منت نخواهد بود.
بیمنتی برآور کام نیازمندان
گر زانکه هیچکاری با بینیاز داری
انفاق چیزی شبیه کاشتن نهال یا درخت است و منت نهادن همچون اره نهادن پای نهال است، پس کسی که از سویی بخشش و انفاق کرده و در پی آن نیز منت مینهد، درست مثل آنست که امروز نهالی کاشته و فردا نیز اره بر پای آن گذارد، در این صورت باغ که سبز نمیشود هیچ، بلکه درختان بریده نیز هیزم خشک میشوند.
چالههای در مسیر
چالههای جادهها هم مانع سرعت و هم مایه استهلاک وسیله نقلیه میباشند، و انسانهای نیازمند نیز دقیقاً چیزی شبیه به همان چالههایند که اگر نیازشان به گونهای صحیح و درست رفع نشود، هم مانع توفیق و هم زمینهساز آسیبهای معنوی خواهند بود و از همین روست که اهل تقوا، اهل انفاق میباشند.
و ممّا رزقنا هم ینفقون
اساساً انفاق از ریشهی «نفق» و آن به معنای گودال، حفره و چاله است و انفاق به معنای پر کردن گودالها و حفرههاست.
البته نفق به معنای بیرون شدن هم آمده است.
عربها میگویند: نفقت الدابه؛ یعنی حیوان از میان حیوانات دیگر جدا شد و بیرون رفت. یا وقتی کسی حیوانی را از میان حیوانات بیرون میکشد میگویند: انفق الدابه یعنی حیوان را بیرون کشید.
و بر این اساس، انفاق مال یعنی بیرون کشیدن مال.
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=54938
باران حکمت(40)
خوشبختی؛ قاتل خاموش!
تفسیر آیه شریفه:
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ(البقرة/8)
گروهی از مردم کسانی هستند که میگویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم.» در حالی که ایمان ندارند.
یک لحظه داغم می کشی
یک دم به باغم می کشی
حالات روحی آدمی همواره یکسان نیست بلکه پیوست نوسان دارد، گاهی شاد و گاهی غمگین است، و گاه شاده و گاهی غمگین است، و گاه به چیزی و یا کسی چنان دلبسته می شود که مپرس، و گاهی هم چنان دل کنده می شود که مگو! و از همین روست که به ما آدم ها "ناس" گفته می شود، زیرا ناس بنابر نظر پاره ای از لغت دانان از ریشه ی "نَوس" و به معنای نوسان می باشد.
و سازندگی انسان نیز در گرو همین نوسان است، تا جایی که گفته اند بدبخت ترین آدم ها کسی است که همیشه خوشبخت باشد یعنی همواره حالتی یکسان و دور از نوسان داشته باشد.
در حقیقت خوشبختی دائمی مثل بدبختی دائمی به خط ممتد وسط جاده می ماند که سرعت را کند کرده و آدمی را خسته و دلزده می کند، و ریشه ی بسیاری از خودکشی ها نیز همین است.
اساساً مرگ روح و روان آدمی وقتی است که نوسان کنار رفته و یکسانی و یکنواختی جای آن را بگیرد.
و دیگر درست مثل جاده ای می شود که صاف و بی دست انداز باشد، که بسیار خطرناک هم خواهد بود. ندیده ای که بزرگراه ها به همین خاطر خواب آور بوده و خطر آفرینند ولی جاده های خاکی روستاها هیچ خطر خواب آلودگی نداشته و ندارند. نوسانات زندگی ما مانند دست اندازهای جاده ها هستند این دست اندازه ها راننده ای را که در جاده بر اثر یکنواختی به خواب رفته بیدار می کنند و اگر چنین نباشد حتماً خطری در پی خواهد بود.
خداوند هلاک و نابودی هر کس را که بخواهد، زندگی یکنواخت و یکسانی به او خواهد داد، و در حقیقت با این کار مرگ او را امضاء کرده است.
نوار قلب
بالای سر بیماران ندیده ای که دستگاهی قرار دارد که علائم حیاتی بدن بیمار را نشان می دهد، این نواری که در صفحه ی نمایشگر دستگاه در حال حرکت است تا وقتی نوسان دارد، علامت حیات بیمار است ولی همینکه ممتد شد یعنی تمام!
بنابراین نوسان مایه ی سلامت است، و نیز مایه ی سازندگی.
به همین دلیل خداوند هر کس را که بخواهد بسازد با او یکسان رفتار نمی کند، درست مثل آهنگرها که در مغازه ی خود هم آتش دارند و هم آب، و هر دو برای ساخته شدن آهن لازم است. چون آهن با آتش شکل پذیر شده و با آب استحکام پیدا می کند. گاهی هم پهن و هر دو برای ساخته شدن خمیر و نان شدن آن لازم است.
خود شما در حمام سونا چرا از بخار گرم به درون آب سرد می روید، چون می بینید که هر کدام به تنهایی زیان دارد ولی با هم سودمند بوده و بدن را ساخته و با نشاط و با طراوت می سازند.
از اینرو خداوند هم برای آنکه آدمی ساخته شود یکسان رفتار نمی کند بلکه به قول ملای رومی گاهی او را به داغ کشیده و گاهی هم به باغ، تا چشمان او را باز کرده و حقیقت ها را به او نشان بدهد.
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من(1)
بنابراین یک معنای ناس، نوسان داشتن است، البته این در صورتی است که آن را از ریشه نوس بدانیم.
و پاره ای گفته اند ریشه ی ناس، "نسیان" و به معنای فراموشی است، و از آنجا که مردم فراموش کارند آنها را "ناس" می گویند.
و آن شاعر عرب هم گفته است:
اِنَّ اَوَّلَ الناسِ اولُ ناسٍ
همانا آدم علیه السلام که اولین مردم بود اولین فراموش کار نیز بود پس دیگر نگوییم:
زندگی صحن یکتای هنرمندی ماست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
از این گذشته فراموش نکنیم که مردم حتی خدا را فراموش می کنند، تا چه رسد به من و تو!
ادامه دارد...
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
ایاک نعبد و ایاک نستعین(حمد/5)
کمکهای خدا در جای دیگری مثل کمک به دیگران است. همچنان که در روایت آمده است:
الله فی عون العبد مادام العبد فی عون اخیه
یعنی خداوند به کمک کسی میآید که او به کمک برادران خود آمده باشد.
بنابراین کسی که دست دیگری را نمیگیرد و از دیگران دستگیری نمیکند خداوند نیز هیچگاه یار و همراه او نخواهد بود، و گویی که سعدی چه خوش از قول خداوند میگوید:
تو هرگز رسیدی به فریاد کس که میخواهی امروز فریاد رس
و یا در جایی دیگر خوشتر از این گفته است:
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آنروز کامروز کس را نه پناهیم و نه پشتیم
و در همینجا نتیجه بگیریم که هر کس به دیگری کمک کند در حقیقت به خود کمک کرده است.
و هر کس زمینه آبروی دیگری را فراهم کند خود آبرومند میشود.
پس من اگر کاری کنم که شما رشد کنید خودم رشد خواهم کرد. ببینید! این دست من سیب را از درخت میچیند و قاچ زده و آنگاه در دهان میگذارد، یعنی به عضو دیگر میدهد اما خود انرژی یافته و تقویت میشود.
انسانها نیز اعضای یکدیگرند پس هر کس میخواهد قوت و قدرت پیدا کند باید خادم خوبی برای دیگران باشد.
بنابراین میبینید که یکی از جاهایی که خداوند انرژی و توان و نیرو و کمک و نیروی خود را در آنجا قرار داده است صبر و شکیبایی است.
صبر
صبر آرد آرزو را نی شتاب صبر کن والله اعلم بالصواب
از این رو فرمود: و استعینوا بالصبر
از صبر کمک بخواهید!
یعنی صبر وکیل من است، و حق امضاء دارد و اگر شما پیش او بروید کارتان راه میافتد.
حافظ چرا حافظ شد، و چرا سخنان او اینهمه شهد و شیرین و شکرین است؟
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
شاخه نباتهایی که نباید خورد
لذتهای حرام را به شاخه نبات تشبیه میکند و میگوید من به آنها هیچ نزدیک نشدم، مثلاً داشتم از کوچه میرفتم چشم کسی هم در پی من نبود و میتوانستم به ناموس مردم نظر کنم و شیرین هم بود، اما دندان به جگر گذاشته و از این شیرینی چشم دوختم، یا در محفلی همه گرد هم بودند، کافی بود کسی را به باد مسخره گرفته و همه را بخندانم، که البته شیرین هم است. اما صبر کردم و هیچ نگفتم، و خداوند به پاداش اینهمه صبر سخنم را شیرین کرد، یعنی از شیرینی کم گذشتم و شیرینی بیشتر و ماندگارتر به من ارزانی فرمود.
مولوی هم همین تجربه را داشت او هم نصیحت میکرد و میگفت:
گر سخن خواهی که گویی چون شکر صبر کن از حرص و این حلوا مخور
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: شکوری
http://www.tebyan.net/
(3)
اگر قرآنی نباشیم قربانی میشویم
دیدهاید که گوسفندها را قربانی میکنند و دیدهاید که با گوسفندهای قربانی چه میکنند! با پشمشان فرش ساخته و به زیردست و پا میاندازند و از پوستشان دف ساخته و مطربان از چپ و راست بر آنها کوفته و اسباب عیش و کیف و لذت دیگران را فراهم میسازند، و گوشتشان را هم با ضربه ساطور و زخم چاقوهای تیز قطعه قطعه کرده و هر قطعهای را یکی با خود میبرد تا سفرهاش را رنگین ساخته و طعم و مزهای دیگر بخشد، و در این میان گوسفند بیچاره چه طرفی میبندد؟ هیچ!
مثل قالی بافها که یک نگاه یک نقشه داشته و یک نگاه به قالی و بر اساس آن قالی آویخته خود را میبافند، ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و براساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم،
ما نیز اگر قرآنی نباشیم شیطان و شیطان صفتان پوستمان را یکجا آنهم به شیوهای لطیف و زیبا درست مثل کندن پوست گوسفندان، بر میکنند.
یعنی همانطور که گوسفند را میخوابانند و در برابر آن خم شده و با ارادت و تواضع لب را بر پای آن نهاده و در آن پیوسته میدمند و گوسفند هم غرورآمیز باد کرده و بزرگ و بزرگتر میشود، و آنگاه با چاقویی تیز و برنده بر آن زخمی زده و پوست را یکجا جدا میکنند، با ما نیز همین رفتار را خواهند کرد!
یعنی با تعلقها، چاپلوسیها و کرنشهای زیرکانه و رندانه خود و با حرفهای فریبا و فریبنده از قبیل: تو جوانی، شخصیت داری، باید آزاد باشی...، ما را باد کرده و خرج لذائذ و عیشها و خوشیهای بیحصر و حساب خود میکنند، و از این میان ما چه سود میبریم؟ هیچ.
ما باید با قرآن زندگی کنیم نه بازی
اینکه میگوییم قرآنی باشیم نه به این معناست که پیوسته قرآن را به کف داشته و همچون سجاده نشینی با وقار آنرا همواره زمزمه کنیم، زیرا این کار اگر چه خاصیت و برکت خود را دارد، اما این کجا و آن کجا که بر طبق آن مشی و مشق کرده و زندگی کنیم.
قرآن را گشودن و تنها به خواندن آن بسنده نمودن چیزی شبیه رفتن به گلزار است که البته با دیدن گلها روح و روان آدمی تازه میشود اما این کجا و چیدن گلها و عطر و گلاب آنها را گرفتن و هم خود و هم دیگران را معطر و خوشبو کردن کجا؟
یادمان باشد ما نمیتوانیم همیشه با قرآن باشیم، به این معنا که آنرا همواره گشوده و در همه حال تلاوت کنیم اما باید کاری کرد که قرآن همیشه با ما باشد.
روشنتر بگویم: درست مثل قالی بافها که یک نگاه یک نقشه داشته و یک نگاه به قالی و بر اساس آن قالی آویخته خود را میبافند، ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و براساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم، و این یعنی با قرآن زندگی کردن. ولی به اسف بسیاری از ما با قرآن بازی میکنیم؟ و فرقهاست بین بازی کردن و زندگی کردن.
بازیگرهای سینما را دیدهای؟ دیدهای که بعضی با نقش خود بازی میکنند یعنی تا دوربینها روشن و تصویربرداران تصویر بر میدارند آنها نیز حس و حال خود را دارند اما همینکه دوربینها خاموش و از آنها تصویربرداری نمیشود از حال و حس خود خارج شده و همین کسی که تا چند لحظه پیش مثل ابر بهاری اشک میریخت حالا با رفیق خود قهقه مستانه سر میدهد. ولی از سوی دیگر البته بازیگرهای دیگری هم هستند که با نقش خود زندگی میکنند یعنی تا مدتی که نقش را به عهده دارند حال و هوای آن را نیز با خود دارند، حال چه در برابر دوربین باشند و چه نباشند و چه کسی آنها را تماشا کند و یا نه، طبیعی است که اینگونه بازیگران چهره شده و اسطوره میشوند و در خاطرهها میمانند. اینگونه بازیگرها در هر فیلمی بازی نمیکنند و اگر در فیلمی بازی کنند آن فیلم پر فروش شده و گیشهها پر و صفهای طولانی برای تماشا تشکیل شده و میلیونها سود و سرمایه در جیب تهیه کننده و کارگردان و دیگر عوامل سرازیر میشود.
یادمان باشد قرآن هم نقشی است که در اختیار ماست و اما پارهای از ما با این نقش بازی میکنیم. یعنی در جمع و در پیش نگاه تیز دیگران قرآنی رفتار میکنیم درست مثل مادری که پیش چشم دیگران با دختر خود با یک دنیا رفاقت و ملاطفت و مهربانی سخن میگوید اما در خلوت و در خانه که دیگر چشم هیچ غریبهای او را نظاره نمیکند گاه جهت خطای کوچکی که کرده است تلخترین ناسزاها را نثار او خواهد کرد، درست مثل همان بانویی که همیشه در فیلمها نقش مادری عطوف و پر مهر بازی میکرد اما هیچگاه در خانه خود و برای دختر خود مادری نکرد تا جایی که دختر بیچاره برای همیشه او را ترک گفته و از او فاصله گرفت.
و همین خود برای ما هشداری است که اگر ما نیز با قرآن بازی کنیم بین ما و قرآن جدایی حتمی و مسلم است.
تالیف: محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه - شکوری
http://www.tebyan.net
عوارض رانندگی در جاده تقوا
تفسیر آیه شریفه: ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ(البقرة/2)
آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
یک جاده هر چه پیچ و خم داشته باشد احتمال گمراهی و بیراهه رفتن در آن بیشتر است و در نتیجه به تابلوها و علائم راهنمایی بیشتری نیاز خواهد بود.
حال آیات قرآن کریم همانند علائم راهنمایی است؛ و همچون خضر که موسی را هدایت میکرد، هادی و هدایتگر اهل تقواست.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
البته علائم راهنمایی اگر در کنار جاده و در جایگاه خود نصب شوند مایه هدایت عابرین و رهگذران خواهد بود، و گرنه همین علائم و تابلوها اگر در حاشیه جاده نباشند هدایتی در پی ندارد، درست مثل آنکه تابلوی «حداقل سرعت هشتاد کیلومتر» را در بالای یک تپه یا در نزدیکی یک دره نصب شود.
و همینطور است وقتی که تابلوها در کنار جاده باشند، ولی در جای خود قرار نگیرند، در این صورت نیز هادی نبوده و هدایت نمیکنند، درست مثل اینکه تابلوی «حداکثر سرعت سیکیلومتر» را در حاشیه یک اتوبان یا شاهراه بزرگ نصب کنند.
حال ماجرای قرآن کریم نیز همین است یعنی هم باید در جای خود به کار رود و هم برای اهل تقوا خوانده شود.
و اهل تقوا یا به قول قرآن کریم متقین، کسانی هستند که در جاده در حرکتاند.
یادمان باشد جاده شهر نیست بلکه به شهر منتهی میشود.
و تقوی شهر فضیلت است و کسی که در جاده آن قدم گذارد به اهل تقوا یا متقی یاد میشود. نشنیدهاید علی علیهالسلام باری از هسته خرما بر مرکب داشت، وقتی پرسیدند چه به همراه داری، فرمود: درختان خرما، چون هستهها را میبرد تا کاشته و سرانجام هر کدام درختی از خرما شوند.
از اینرو میگوید:
هدی للمتقین
این کتاب اهل تقوا را هدایت میکند
و تمام مردم میتوانند در این جاده وارد شده و اهل تقوا باشند.
و از همین روست که در جایی دیگر میگوید:
هدی للنّاس
این کتاب همه مردم را هدایت میکند
البته، کسی که وارد جاده تقوا میشود مثل همه جادهها و شاهراههای مهم باید ورودی و عوارض خود را پرداخت کند، و البته ورودی این جاده به کار انداختن ذرهای عقل و درک و شعور و اندیشه است.
تالیف: محمد رضارنجبر
تنظیم برای تبیان: الف_شکوری
عصایی بزرگتر از عصای موسی (ع)
تفسیر آیه: وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(البقرة/4)
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان میآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.
امروز امیر در میخانه تو بی تو
عصای روشن دلان را دیدهای که قطعه قطعه است و هر کدام روی دیگری سوار میشود، خداوند نیز وسیله پیامبران عصایی در اختیار انسانها گذاشت تا دلهاشان را روشن کرده و راه را نمایان سازند.
بدرستی هر پیامبری قطعهای آورد که هر کدام به اندازه میزان درک و فهم و بینش مردم زمانه خود بود. ولی به قول سعدی:
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
زیرا در گذر زمان میزان اندیشه و نگاه مردم بالا رفت و خداوند نیز قطعهای بر آن قطعه نهاد یعنی پیامبری دیگر فرستاد، تا به امروز که خداوند، آخرین سفیر خود را فرستادهات آنهم با عصایی بلند، به بلندای قامت فهم و اندیشه بشر امروز.
امروز امیر در میخانه تویی تو
بشر امروز اگر بخواهد با انجیل مسیح و تورات موسی راه برود مثل آن است که آدمی با قامت بلند و ارتفاع دو متر، عصای کودک پاشکستهی پنج سالهای را به کف گیرد و بخواهد راهی دراز و طولانی را طی کند. تردیدی نیست که همین عصا او را خسته و زمینگیر کرده و او را به مقصد نخواهد رساند.
از سوی دیگر کسی که پیامبر خاتم (صلیالله علیه واله وسلم) همراه شود گویی تمامی آن نازنینان را همراهی کرده و سخنان همه آنها را به کار بسته و از تمامی آنها پیروی کرده باشد.
از درم ها نام شاهان بر کنند
نام احمد تا ابد بر میزنند
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
اگر قرآن را نیز «مصحف» مینامند از همین روست.
مصحف جایی است که صحیفهها در آنجا نگهداری میشود.
شاید در مجالس ترحیم جعبههایی بزرگ را دیده باشید که در آن قرآنهای سی پاره قرار میدهند.
نام آن جعبهها «مصحف» است.
یکی از نامهای قرآن کریم نیز «مصحف» میباشد، چرا که تمامی صحیفههایی که بر پیامبران پیشین نازل شده است، مضمون و محتوای آن یکجا در این کتاب آمده است.
جهت توضیح بیشتر یادآور شوم که: خداوند بر پارهای پیامبران کتاب نازل کرد، و کتابها عبارتند: از تورات، انجیل، زبور و قرآن کریم و بر پیامبرانی نیز صحیفه فرستاد که گفتهاند تعداد آن به صد صحیفه میرسد. حال قرآن افزون بر آنچه بر خود پیامبر نازنین اسلام صلیالله علیه واله وسلم نازل شده است، برخوردار از همه آن کتابها و صحیفهها نیز میباشد.
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
باران حکمت(35)
(تفسیر تمثیلی قرآن)
موسی
عصایی بزرگتر از عصای موسی (ع)
اشاره:
درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخ نبات مثال از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم.
تفسیر آیه: وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(البقرة/4)
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان میآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.
امروز امیر در میخانه تو بی تو
عصای روشن دلان را دیدهای که قطعه قطعه است و هر کدام روی دیگری سوار میشود، خداوند نیز وسیله پیامبران عصایی در اختیار انسانها گذاشت تا دلهاشان را روشن کرده و راه را نمایان سازند.
بدرستی هر پیامبری قطعهای آورد که هر کدام به اندازه میزان درک و فهم و بینش مردم زمانه خود بود. ولی به قول سعدی:
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
زیرا در گذر زمان میزان اندیشه و نگاه مردم بالا رفت و خداوند نیز قطعهای بر آن قطعه نهاد یعنی پیامبری دیگر فرستاد، تا به امروز که خداوند، آخرین سفیر خود را فرستادهات آنهم با عصایی بلند، به بلندای قامت فهم و اندیشه بشر امروز.
امروز امیر در میخانه تویی تو
بشر امروز اگر بخواهد با انجیل مسیح و تورات موسی راه برود مثل آن است که آدمی با قامت بلند و ارتفاع دو متر، عصای کودک پاشکستهی پنج سالهای را به کف گیرد و بخواهد راهی دراز و طولانی را طی کند. تردیدی نیست که همین عصا او را خسته و زمینگیر کرده و او را به مقصد نخواهد رساند.
از سوی دیگر کسی که پیامبر خاتم (صلیالله علیه واله وسلم) همراه شود گویی تمامی آن نازنینان را همراهی کرده و سخنان همه آنها را به کار بسته و از تمامی آنها پیروی کرده باشد.
از درم ها نام شاهان بر کنند
نام احمد تا ابد بر میزنند
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
اگر قرآن را نیز «مصحف» مینامند از همین روست.
مصحف جایی است که صحیفهها در آنجا نگهداری میشود.
شاید در مجالس ترحیم جعبههایی بزرگ را دیده باشید که در آن قرآنهای سی پاره قرار میدهند.
نام آن جعبهها «مصحف» است.
یکی از نامهای قرآن کریم نیز «مصحف» میباشد، چرا که تمامی صحیفههایی که بر پیامبران پیشین نازل شده است، مضمون و محتوای آن یکجا در این کتاب آمده است.
جهت توضیح بیشتر یادآور شوم که: خداوند بر پارهای پیامبران کتاب نازل کرد، و کتابها عبارتند: از تورات، انجیل، زبور و قرآن کریم و بر پیامبرانی نیز صحیفه فرستاد که گفتهاند تعداد آن به صد صحیفه میرسد. حال قرآن افزون بر آنچه بر خود پیامبر نازنین اسلام صلیالله علیه واله وسلم نازل شده است، برخوردار از همه آن کتابها و صحیفهها نیز میباشد.
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
تفسیر آیه: وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(البقرة/4)
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان میآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.
یک عروسیست بر فلک که مپرس
یکی میگفت: ماه رمضان در یکی از شهرهای شمال، سفره افطاری بود، جماعتی هم دعوت داشتند و من هم یکی از آنها بودم. سفره را انداخته و مقابل هر کس مقداری پنیر، سبزی، نان و چای شیرین گذاشته بودند، من هم با میل و رغبت و شاید هم حریصانه شروع به خوردن کردم، اما دیدم بعضی یا هیچ نمیخورند یا خیلی کم میخورند، و از سوی احساس میکردم که آنها از خوردن من شگفت زدهاند!
بالاخره حرف سعدی را هم گوش نکردم که میگفت: «نه چندان بخور کز دهانت بر آید» و تا توانستم خوردم و دیگر معدهام حتی جای آب هم نداشت!
من تازه از سفره عقب کشیده بودم که یک مرتبه دیدم افرادی به صف، و بر سر آنها سینیهایی بزرگ پر از انواع غذاهای گرم و معطر با غازها و ماهیهای سرخ و بریان شده به سوی سفره میآیند. تازه فهمیدم که چه کلاهی سرم رفته است، و با خود گفتم: ای کاش کسی بود و پیش از این مرا راهنمایی میکرد و میگفت: در پس این سفره، سفرهای رنگارنگ خواهد آمد، پس معده خود را با این چیزهای ناچیز پر نکن!
حال یادمان باشد این دنیا همان سفره پنیر و سبزی خداست و نسبت به سفرههای دیگر که در پیش است هیچ خواهد بود، و برای آنکه کلاه سرمان نرود، خدا پیامبران صادق و دلسوز فرستاد تا به ما بگویند، تمام لذت و عیش و راحت را از این دنیا نخواهید، و گرنه از لذتهای عظیم الهی بیبهره و محروم میمانید.
آمدند بگویند: همه شادیها را در زمین مجوئید که شادیهای برتر و ماندگارتر در آسمان است، آیا نمیبینید که آسمان را با ستارگان چراغانی کردهاند، یعنی عیش و عروسی آنجاست، نه در زمین.
آیا میشود در یک محله عروسی باشد ولی در محله دیگری چراغانی کنند؟
پس اگر آسمان را چراغانی کردهاند یعنی عیش و نشاط آنجاست، نه در محله زمین و زمینیان.
یک عروسیست بر فلک که مپرس
ور بپرسی بپرس از ناهید
زین عروسی خبر نداشت کسی
آمدند انبیا به رسم نوید
البته انبیاء آمدند و اینهمه را گفتند ولی بسیاری باور نکردند، و یوسف آسمان و آخرت را رها کرده و دنیای پشیز و ناچیز را گرفتند.
در مصر ما یک احمقی نک میفروشد یوسفی
باور نمیداری مرا اینک سوی بازار شو
اما از این میان تنها اهل تقوا هستند که به سخنان پاک پیامبران مو به مو باور داشته و ایمان دارند.
از این رو خداوند در کتاب خود به آخرین پیامبر خدا در وصف اهل تقوا میفرماید:
اهل تقوا مردمی هستند که به سخنان تو و به سخنان پیامبران پیش از تو که فرود آمده از سوی خداست، باور و اعتماد دارند.
و الّذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net
خَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ(البقرة/9)
میخواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمیدهند؛ (اما) نمیفهمند.
دو ظرف ممکن است در کنار یکدیگر و دوشادوش هم بوده و هر یک به دیگری حتی با چسب چسبیده باشند اما این سبب نمی شود که کم شدن یکی زمینه کم شدن دیگری یا افزودن بر یکی زمینه ی افزایش دیگری را فراهم سازد.
اما اگر همین دو ظرف به وسیله لوله ای هر چند باریک با یکدیگر مربوط شده و رابطه برقرار کنند از آن پس هرگونه رفتار و برخوردی با هر یک از آن دو ظرف، با دیگری نیز خواهد بود. یعنی اگر از یکی کم و کاسته شود از دیگری نیز کم شده و کاهش یافته و اگر افزون شود فزونی می یابد.
حال داستان ما و خدا داستان دو ظرفی است که دوشادوش هم باشند.
این هندسه ی عالم است که انسان هر رفتاری که با دیگران دارد گویی که با خود داشته باشد، درست مثل سایه ی دیوار که آرام آرام به خود دیوار باز می گردد.
یا بهتر بگوییم: چاله ای در همسایگی دریا.
حال این چاله و دریا که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند اگر توسط جویی هر چند باریک با یکدیگر رابطه نداشته باشند هرگونه رفتار با چاله برای دریا هیچ تفاوتی ندارد، اما اگر به یکدیگر مربوط بوده و ارتباط داشته باشند ماجرا گونه ای دیگر خواهد بود، چرا که اگر کسی از آن کم کند از دریا نیز کاسته و اگر بر آن بیافزاید بر دریا نیز افزوده است.
از اینرو می گوییم: انسان ها همچون چاله اند، چاله ای که نزدیک ترین چیز به آنها خداست که دریا دریا رحمت و عنایت و حمایت است.
نحن اقرب الیه من حبل الورید(ق/16)
یار نزدیک تر ز تست به تو
تو ز نزدیک او چرایی دور(اوحدی مراغه ای)
اما پاره ای از این چاله ها مثل اهل ایمان، با خدا که دریای لطف و کرم است رابطه دارند و پاره ای مثل کفار و اهل نفاق با خدا بی ارتباط اند.
از اینرو می توان گفت: هر گونه رفتار با اهل ایمان گویی رفتار با خداوند است، اگر کسانی آنها را به مسخره بگیرند گویی خدا را به استهزاء گرفته باشند همچنان که در آیات بعد خواهد آمد.و یا اگر مؤمنان را نیرنگ زده و با آنان خدعه کنند گویی با خداوند خدعه کرده اند.
از اینرو می فرماید: یُخادِعُونَ اللهَ وَالَّذینَ آمَنُوا و ما یَخدَعُونَ إلاَّ اَنفُسَهُمَ وَ ما یَشعُروُن
منافقان با خداوند و اهل ایمان خدعه می کنند
یعنی اگر چه با مؤمنان نیرنگ می کنند و خدعه می ورزند اما در حقیقت تو گویی با خداوند خدعه کرده اند.
و خدعه را به نیرنگ و مکر و فریب معنا می کنند، اما نه هر مکر و فریبی بلکه مکری مخفیانه و پوشیده، ناپیدا و مرموز.
یعنی پوشیدگی و استتار در معنای خدعه نهفته است.
به همین خاطر عرب ها به پستوی خانه که ناپیداست "مُخدُع" می گویند.
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است(حافظ)
یکی از اولیای خدا می گوید: در خواب دیدم که دست حریف و دشمن خود را به دهان گرفته و به شدت گاز می گیرم ولی یکمرتبه هراسان از خواب پریدم و دیدم دست خود را در دهان دارم و آن را گاز گرفته ام، همانجا دریافتم که خواسته اند با این خواب مرا بیدار کنند و به من بفهمانند که تو اگر فکر می کنی به دیگری آسیب می رسانی در خوابی و نه بیدار، یا بهتر بگویم می خواستند به من بفهمانند: مگر در خواب ببینی که به دیگری آسیب می زنی.
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است
و اساساً این هندسه ی عالم است که انسان هر رفتاری که با دیگران دارد گویی که با خود داشته باشد، درست مثل سایه ی دیوار که آرام آرام به خود دیوار باز می گردد.
گرچه دیوار افکند سایه ی راز
باز گردد سوی او، آن سایه باز(مولوی)
از اینرو در همین آیه کریمه می فرماید: وَ ما یَخدَعُونَ إلاَّ أنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون
این جماعت نه خدا را فریب داده و نه مردم را، بلکه خویش را فریب داده و کلاه بر سر خود می نهند، اما شعور درک این حقیقت را ندارند.
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net
(تفسیر تمثیلی قرآن)
آیت الله بهجت
لباسی برای آزادی بیشتر
تفسیر آیه شریفه: ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ
آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.(البقرة/2)
زهی سجاده تقوا به یک ساغر نمیارزد
تقوا از ریشه «وقایه» و به معنای سپر است.
اصحاب پیامبر صلیالله علیه و اله وسلم میگفتند:
ائقینا برسولالله
یعنی پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم در جنگها سپر قرار میگرفت که اگر آسیبی رسید او بجای ما آسیب ببیند، و البته این به خوبی نشان میدهد که کسی که دل سپرده خدا باشد، سپر بلای بندگان او نیز خواهد بود.
هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
بنابراین، متقی از نظر واژه عربی یعنی کسی که سپر دارد و در نگاه قرآن کریم به معنای کسی است که جامه دارد آن هم جامهای که خیر و سعادت او را در پی خواهد داشت.
و لباس التقوی ذلک خیر
قرآن کریم تقوا را به جامه و لباس و پوشش تشبیه میکند. و جامه مایه آزادی انسان است، کسی که جامه بر تن ندارد محدود به دهلیز و پستوی خانه میشود، حتی در خانه خود آزاد نیست تا چه رسد به بازار و برزن.
کسی هم که جامه تقوا ندارد آزاد و رها نیست، از اینرو امام علی علیهالسلام فرمود:
عتق من کل ملکه
تقوا مایه آزادی است
یعنی بیتقوایی محدودیت است.
و یادمان باشد که بعضی جامهها مثل تور، رقیق و نازکاند و کسی که چنین جامهای بر تن دارد، انگار که چیزی بر تن ندارد.
به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
و آنچه جامه تقوا را رقیق و فرسوده میسازد گناه و آلودگی است.
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم: الف_شکوری
http://www.tebyan.net
قتلهای زنجیره ای(داستان واقعی)
تفسیر آیه شریفه: الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ(البقرة/3)
(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان میآورند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند.
آنچه گذشت:
از باران حکمت 32 این نتیجه را گرفتیم که رزق از دو راه به دست میآید، یکی از راه صحیح آن، مثل اینکه دارو را بیهیچ فریب و نیرنگ و دروغ و دغلکاری تهیه کنیم و اگر مصلحت حق باشد به شفا دست یابیم، و دیگر آنکه از راه ناصحیح آن را فراهم کنیم که در اینصورت یا به شفا میرسیم و یا نه، و اگر هم برسیم آن خود مقدمه هلاک و آسیبی بزرگتر است.
مثل اینکه شفا و بهبودی بیابیم و از پس آن به سفری رفته و معاملهای انجام داده، اما در آنجا تمام اموال خود را یک جا و یک شبه از دست بدهیم.
حضرت مسیح و گنج کشنده
ماجرای مسیح علیهالسلام را شنیدهای که به همسفر خود سه درهم داد تا به بازار رفته و سه قرصنان تهیه کند، و او رفت و سه قرص نان خرید، اما یکی را خورد و دو قرص دیگر را با خود آورد، وقتی که مسیح علیهالسلام دو قرص نان را دید، گفت: من به تو چقدر پول دادم؟ گفت: سه درهم. پرسید: پس نان سوم کجاست؟ جواب داد: به تازگی نان گران شده و با سه درهم فقط دو قرصنان میدهند. و مسیح علیهالسلام سخنی نگفت.
به راه افتادند تا اینکه به یک نابینای مادرزاد رسیدند و حضرت با اذن حق او را شفا داد و بینا کرد. آنگاه به رفیق همراه خود گفت: دیدی که نابینا بود و دیدی که به اذن خداوند بینا شد، حال به حق همان خدا راستش را بگو: نان سوم را چه کردی؟ و او خیلی قرص و محکم گفت: نان گران شده و بهای هر نان یک درهم و نیم است!
باز به راه افتادند و در یک خرابه به یک گنج دست پیدا کردند، آنجا سه خشت طلا بود، حضرت به او روی کرده و گفت: از میان این سه خشت یکی برای من، یکی برای تو و سومی هم برای کسی که نان سوم را خورده است، مرد سرش را پایین انداخت و گفت: راستش را بخواهید سومی را من خوردهام. آنگاه حضرت فرمود: هر سه خشت مال تو، اما از من دور شو! و او هم خیلی خوشحال خشتها را به سینه گرفت و رفت، ولی در راه به چهار دزد برخورد کرد، و دزدها او را کشتند و خشتها را برداشتند، آنگاه قرار شد دو تن از آنها به بازار شهر رفته و ناهار تهیه کنند از اینرو دو تن ماندند و دو تن دیگر رفتند و غذا تهیه کرده و برگشتند، در راه که میآمدند غذا را مسموم کردند تا آن دو تن دیگر آن را خورده و از بین بروند و آنگاه تمامی خشتها را صاحب شوند، غافل از اینکه آن دو نفر نیز نقشه قتل این دو را در سر داشتهاند، وقتی به هم رسیدند این دو را کشتند و آنگاه بر سرسفره نشستند تا غذای خود را بخورند اما چون مسموم بود همانجا در دم تمام کرده و جان دادند. کمی بعد مسیح علیهالسلام از آنجا میگذشت و دید پنج کشته یک سو و سه خشت طلا هم سوی دیگر افتاده است! شگفت زده گفت: سه خشت و پنج کشته!؟ ناگاه ندایی شنید که میگفت: تاکنون این خشتها هزار و چند صد تن را کشته است!
حال با این داستان این را میخواستم بگویم:
با دروغ گاه آدم نه تنها چیزی از دست نمیدهد، بلکه به دست هم میآورد، اما در پایان و پشت آن دستاوردها هلاک و نابودی نهفته است.
پس خوش بحال آنها که پشت قضایا و سرانجام کار را میبینند.
از همینرو است که اهل تقوا رزق را تنها از راه صحیح و طیب و حلال تمنا میکنند، آنهم نه تنها برای خود، بلکه از این رزق دیگران را نیز بینصیب نخواهند گذاشت.
از این رو خداوند در وصف آنان گفته است:
و ممّا رزقناهم ینفقون
از آنچه ما به آنان روزی میدهیم بخشش میکنند.
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم:گروه دین و اندیشه _شکوری
http://www.tebyan.net