معرفی وبلاگ
بنام خدا (مثال خوب =درک جذاب) گاهی یک تصویر خوب گو یاتر از چند صفحه توضیح و یک تمثیل خوب بیش از چکیده یک کتاب ، ارزش دارد! mesal@mihanmail.ir
صفحه ها
دسته
تبيان
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 336441
تعداد نوشته ها : 307
تعداد نظرات : 26
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
باران حکمت(34)

(تفسیر تمثیلی قرآن)
انفاق

جیب خالی، قیافه عالی

 

اشاره:

درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخ نبات مثال از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم.

 

تفسیر آیه شریفه: الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ(البقرة/3)

(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.

 

وقتی که جیب‏های لباس انسان پر باشد، هم راه رفتن دشوار است هم لباس و قیافه انسان زیبایی و فرم خود را از دست می‏دهد، از همین رو هر چه جیب‏ها خالی‏تر، لباس خوش فرم‏تر و اندازه زیبا‏تر می‏نماید.

و انفاق، جیب‏ها را خالی کردن است.

و به همین خاطر است که اهل تقوا تابش و درخشش ویژه‏ای دارند.

البته اگر می‏گوییم: اتفاق، جیب‏ها را خالی کردن است، به عنوان مثال و جهت محسوس ساختن آن بود و گرنه در قرآن کریم، انفاق موجب پر کردن جیب‏ها و نو کردن دارایی‏‏هاست.

زیرا انفاق که تقسیم دارایی بین خود و دیگران است، موجب ضرب شدن اموال شده و به خود انسان باز می‏گردد.

حال آنکه اگر به جای تقسیم به جمع روی آورده و همه چیز را برای خود بخواهیم، نتیجه آن کم شدن و منها شدن اموال است! یعنی شب می‏خوابی و صبح بر می‏خیزی و می‏شنوی یا می‏بینی که انبار کالایت دود شده و به آسمان رفته است.

درست مثل یک کشاورز که اگر دانه‏های گندم را بین خود و زمین تقسیم کند هر دانه هفت‏صد دانه شده و به او باز می‏گردد، ولی اگر همه را برای خود و در انبار جمع کند، طعمه موران شده یا نصیب باران و یا...

بی‏منتی برآور کام نیازمندان

خون باید در گردش باشد آنهم در جای خود یعنی درون رگ‏ها، و البته چنین خونی است که مایه حیات خواهد بود، و گرنه خون که از گردش بایستد یا گردش آن در بدن نباشد مثل اینکه کسی آن را در ظرفی ریخته و به حرکت در آورد، هیچ فایده‏ای ندارد بلکه زیانبار هم خواهد بود.

پول نیز مثل خون است، از این‏رو آن را باید به جریان انداخت، و رگ‏ها و مسیرهای جریان آن را قرآن کریم پیشنهاد کرده است، و یکی از آنها انفاق و بخشش به نیازمندان است.

از این‏رو، اهل تقوا، اهل انفاق می‏باشند.

و ممّا رزقنا هم ینفقون

آنهم انفاق و بخششی که هیچ‏گاه آلوده به منت نخواهد بود.

بی‏منتی برآور کام نیازمندان

گر زانکه هیچ‏کاری با بی‏نیاز داری

انفاق چیزی شبیه کاشتن نهال یا درخت است و منت نهادن همچون اره نهادن پای نهال است، پس کسی که از سویی بخشش و انفاق کرده و در پی آن نیز منت می‏نهد، درست مثل آنست که امروز نهالی کاشته و فردا نیز اره بر پای آن گذارد، در این صورت باغ که سبز نمی‏شود هیچ، بلکه درختان بریده نیز هیزم خشک می‏شوند.

 

چاله‏‏های در مسیر

چاله‏های جاده‏ها هم مانع سرعت و هم مایه استهلاک وسیله نقلیه می‏باشند، و انسان‏های نیازمند نیز دقیقاً چیزی شبیه به همان چاله‏هایند که اگر نیازشان به گونه‏ای صحیح و درست رفع نشود، هم مانع توفیق و هم زمینه‏ساز آسیب‏های معنوی خواهند بود و از همین روست که اهل تقوا، اهل انفاق می‏باشند.

و ممّا رزقنا هم ینفقون

اساساً انفاق از ریشه‏ی «نفق» و آن به معنای گودال، حفره و چاله است و انفاق به معنای پر کردن گودال‏ها و حفره‏هاست.

البته نفق به معنای بیرون شدن هم آمده است.

عرب‏ها می‏گویند: نفقت الدابه؛ یعنی حیوان از میان حیوانات دیگر جدا شد و بیرون رفت. یا وقتی کسی حیوانی را از میان حیوانات بیرون می‏کشد می‏گویند: انفق الدابه یعنی حیوان را بیرون کشید.

و بر این اساس، انفاق مال یعنی بیرون کشیدن مال.

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=54938

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13

باران حکمت(40)

خوشبختی؛ قاتل خاموش!


تفسیر آیه شریفه:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ(البقرة/8)

گروهی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم.» در حالی که ایمان ندارند.

 

یک لحظه داغم می کشی

یک دم به باغم می کشی

حالات روحی آدمی همواره یکسان نیست بلکه پیوست نوسان دارد، گاهی شاد و گاهی غمگین است، و گاه شاده و گاهی غمگین است، و گاه به چیزی و یا کسی چنان دلبسته می شود که مپرس، و گاهی هم چنان دل کنده می شود که مگو! و از همین روست که به ما آدم ها "ناس" گفته می شود، زیرا ناس بنابر نظر پاره ای از لغت دانان از ریشه ی "نَوس" و به معنای نوسان می باشد.

و سازندگی انسان نیز در گرو همین نوسان است، تا جایی که گفته اند بدبخت ترین آدم ها کسی است که همیشه خوشبخت باشد یعنی همواره حالتی یکسان و دور از نوسان داشته باشد.

در حقیقت خوشبختی دائمی مثل بدبختی دائمی به خط ممتد وسط جاده می ماند که سرعت را کند کرده و آدمی را خسته و دلزده می کند، و ریشه ی بسیاری از خودکشی ها نیز همین است.

اساساً مرگ روح و روان آدمی وقتی است که نوسان کنار رفته و یکسانی و یکنواختی جای آن را بگیرد.

و دیگر درست مثل جاده ای می شود که صاف و بی دست انداز باشد، که بسیار خطرناک هم خواهد بود. ندیده ای که بزرگراه ها به همین خاطر خواب آور بوده و خطر آفرینند ولی جاده های خاکی روستاها هیچ خطر خواب آلودگی نداشته و ندارند. نوسانات زندگی ما مانند دست اندازهای جاده ها هستند این دست اندازه ها راننده ای را که در جاده بر اثر یکنواختی به خواب رفته بیدار می کنند و اگر چنین نباشد حتماً خطری در پی خواهد بود.

خداوند هلاک و نابودی هر کس را که بخواهد، زندگی یکنواخت و یکسانی به او خواهد داد، و در حقیقت با این کار مرگ او را امضاء کرده است.
نوار قلب

بالای سر بیماران ندیده ای که دستگاهی قرار دارد که علائم حیاتی بدن بیمار را نشان می دهد، این نواری که در صفحه ی نمایشگر دستگاه در حال حرکت است تا وقتی نوسان دارد، علامت حیات بیمار است ولی همینکه ممتد شد یعنی تمام!

بنابراین نوسان مایه ی سلامت است، و نیز مایه ی سازندگی.

به همین دلیل خداوند هر کس را که بخواهد بسازد با او یکسان رفتار نمی کند، درست مثل آهنگرها که در مغازه ی خود هم آتش دارند و هم آب، و هر دو برای ساخته شدن آهن لازم است. چون آهن با آتش شکل پذیر شده و با آب استحکام پیدا می کند. گاهی هم پهن و هر دو برای ساخته شدن خمیر و نان شدن آن لازم است.

خود شما در حمام سونا چرا از بخار گرم به درون آب سرد می روید، چون می بینید که هر کدام به تنهایی زیان دارد ولی با هم سودمند بوده و بدن را ساخته و با نشاط و با طراوت می سازند.

از اینرو خداوند هم برای آنکه آدمی ساخته شود یکسان رفتار نمی کند بلکه به قول ملای رومی گاهی او را به داغ کشیده و گاهی هم به باغ، تا چشمان او را باز کرده و حقیقت ها را به او نشان بدهد.

یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی

پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من(1)

بنابراین یک معنای ناس، نوسان داشتن است، البته این در صورتی است که آن را از ریشه نوس بدانیم.

و پاره ای گفته اند ریشه ی ناس، "نسیان" و به معنای فراموشی است، و از آنجا که مردم فراموش کارند آنها را "ناس" می گویند.

و آن شاعر عرب هم گفته است:

اِنَّ اَوَّلَ الناسِ اولُ ناسٍ

همانا آدم علیه السلام که اولین مردم بود اولین فراموش کار نیز بود پس دیگر نگوییم:

زندگی صحن یکتای هنرمندی ماست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

از این گذشته فراموش نکنیم که مردم حتی خدا را فراموش می کنند، تا چه رسد به من و تو!

ادامه دارد...

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(21)

ایاک نعبد و ایاک نستعین(حمد/5)

کمک‏های خدا در جای دیگری مثل کمک به دیگران است. همچنان که در روایت آمده است:

الله فی عون العبد مادام العبد فی عون اخیه

یعنی خداوند به کمک کسی می‏آید که او به کمک برادران خود آمده باشد.

بنابراین کسی که دست دیگری را نمی‏گیرد و از دیگران دست‏گیری نمی‏کند خداوند نیز هیچ‏گاه یار و همراه او نخواهد بود، و گویی که سعدی چه خوش از قول خداوند می‏گوید:

تو هرگز رسیدی به فریاد کس که می‏خواهی امروز فریاد رس

و یا در جایی دیگر خوشتر از این گفته است:

ما را عجب ار پشت و پناهی بود آنروز کامروز کس را نه پناهیم و نه پشتیم

و در همین‏جا نتیجه بگیریم که هر کس به دیگری کمک کند در حقیقت به خود کمک کرده است.

و هر کس زمینه آبروی دیگری را فراهم کند خود آبرومند می‏شود.

پس من اگر کاری کنم که شما رشد کنید خودم رشد خواهم کرد. ببینید! این دست من سیب را از درخت می‏چیند و قاچ زده و آنگاه در دهان می‏گذارد، یعنی به عضو دیگر می‏دهد اما خود انرژی یافته و تقویت می‏شود.

انسان‏ها نیز اعضای یکدیگرند پس هر کس می‏خواهد قوت و قدرت پیدا کند باید خادم خوبی برای دیگران باشد.

بنابراین می‏بینید که یکی از جاهایی که خداوند انرژی و توان و نیرو و کمک و نیروی خود را در آنجا قرار داده است صبر و شکیبایی است.
صبر

صبر آرد آرزو را نی شتاب صبر کن والله اعلم بالصواب

از این رو فرمود: و استعینوا بالصبر

از صبر کمک بخواهید!

یعنی صبر وکیل من است، و حق امضاء دارد و اگر شما پیش او بروید کارتان راه می‏افتد.

حافظ چرا حافظ شد، و چرا سخنان او این‏همه شهد و شیرین و شکرین است؟

این همه شهد و شکر کز سخنم می‏ریزد

اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند

شاخه نباتهایی که نباید خورد

لذت‏های حرام را به شاخه نبات تشبیه می‏کند و می‏گوید من به آنها هیچ نزدیک نشدم، مثلاً داشتم از کوچه می‏رفتم چشم کسی هم در پی من نبود و می‏توانستم به ناموس مردم نظر کنم و شیرین هم بود، اما دندان به جگر گذاشته و از این شیرینی چشم دوختم، یا در محفلی همه گرد هم بودند، کافی بود کسی را به باد مسخره گرفته و همه را بخندانم، که البته شیرین هم است. اما صبر کردم و هیچ نگفتم، و خداوند به پاداش این‏همه صبر سخنم را شیرین کرد، یعنی از شیرینی کم گذشتم و شیرینی بیشتر و ماندگار‏تر به من ارزانی فرمود.

مولوی هم همین تجربه را داشت او هم نصیحت می‏کرد و می‏گفت:

گر سخن خواهی که گویی چون شکر صبر کن از حرص و این حلوا مخور

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: شکوری
http://www.tebyan.net/

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت

(3)

اگر قرآنی نباشیم قربانی می‏شویم

دیده‏اید که گوسفند‏ها را قربانی می‏کنند و دیده‏اید که با گوسفندهای قربانی چه می‏کنند! با پشم‏شان فرش ساخته و به زیردست و پا می‏اندازند و از پوست‏شان دف ساخته و مطربان از چپ و راست بر آنها کوفته و اسباب عیش و کیف و لذت دیگران را فراهم می‏سازند، و گوشت‏شان را هم با ضربه ساطور و زخم‏ چاقوهای تیز قطعه قطعه کرده و هر قطعه‏ای را یکی با خود می‏برد تا سفره‏اش را رنگین ساخته و طعم و مزه‏ای دیگر بخشد، و در این میان گوسفند بیچاره چه طرفی می‏بندد؟ هیچ!

مثل قالی باف‏‏ها که یک نگاه یک نقشه داشته و یک نگاه به قالی و بر اساس آن قالی آویخته خود را می‏بافند، ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و براساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم،

ما نیز اگر قرآنی نباشیم شیطان و شیطان صفتان پوست‏مان را یکجا آنهم به شیوه‏‏ای لطیف و زیبا درست مثل کندن پوست گوسفندان، بر می‏کنند.

یعنی همانطور که گوسفند را می‏خوابانند و در برابر آن خم شده و با ارادت و تواضع لب را بر پای آن نهاده و در آن پیوسته می‏دمند و گوسفند هم غرورآمیز باد کرده و بزرگ و بزرگتر می‏شود، و آنگاه با چاقویی تیز و برنده بر آن زخمی زده و پوست را یکجا جدا می‏کنند، با ما نیز همین رفتار را خواهند کرد!

یعنی با تعلق‏ها، چاپلوسی‏ها و کرنش‏های زیرکانه و رندانه خود و با حرف‏های فریبا و فریبنده از قبیل: تو جوانی، شخصیت داری، باید آزاد باشی...، ما را باد کرده و خرج لذائذ و عیش‏ها و خوشی‏های بی‏حصر و حساب خود می‏کنند، و از این میان ما چه سود می‏بریم؟ هیچ.

 

ما باید با قرآن زندگی کنیم نه بازی

اینکه می‏گوییم قرآنی باشیم نه به این معناست که پیوسته قرآن را به کف داشته و همچون سجاده نشینی با وقار آنرا همواره زمزمه کنیم، زیرا این کار اگر چه خاصیت و برکت خود را دارد، اما این کجا و آن کجا که بر طبق آن مشی و مشق کرده و زندگی کنیم.

قرآن را گشودن و تنها به خواندن آن بسنده نمودن چیزی شبیه رفتن به گلزار است که البته با دیدن گل‏ها روح و روان آدمی تازه می‏شود اما این کجا و چیدن گل‏ها و عطر و گلاب آنها را گرفتن و هم خود و هم دیگران را معطر و خوشبو کردن کجا؟

یادمان باشد ما نمی‏توانیم همیشه با قرآن باشیم، به این معنا که آنرا همواره گشوده و در همه حال تلاوت کنیم اما باید کاری کرد که قرآن همیشه با ما باشد.

روشن‏تر بگویم: درست مثل قالی باف‏‏ها که یک نگاه یک نقشه داشته و یک نگاه به قالی و بر اساس آن قالی آویخته خود را می‏بافند، ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و براساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم، و این یعنی با قرآن زندگی کردن. ولی به اسف بسیاری از ما با قرآن بازی می‏کنیم؟ و فرق‏هاست بین بازی کردن و زندگی کردن.

بازی‏گرهای سینما را دیده‏ای؟ دیده‏ای که بعضی با نقش خود بازی می‏کنند یعنی تا دوربین‏ها روشن و تصویربرداران تصویر بر می‏دارند آنها نیز حس و حال خود را دارند اما همین‏که دوربین‏ها خاموش و از آنها تصویربرداری نمی‏شود از حال و حس خود خارج شده و همین کسی که تا چند لحظه پیش مثل ابر بهاری اشک می‏ریخت حالا با رفیق خود قهقه مستانه سر می‏دهد. ولی از سوی دیگر البته بازیگرهای دیگری هم هستند که با نقش خود زندگی می‏کنند یعنی تا مدتی که نقش را به عهده دارند حال و هوای آن را نیز با خود دارند، حال چه در برابر دوربین باشند و چه نباشند و چه کسی آنها را تماشا کند و یا نه، طبیعی است که این‏گونه بازیگران چهره شده و اسطوره می‏شوند و در خاطره‏ها می‏مانند. این‏گونه بازیگرها در هر فیلمی بازی نمی‏کنند و اگر در فیلمی بازی کنند آن فیلم پر فروش شده و گیشه‏ها پر و صف‏های طولانی برای تماشا تشکیل شده و میلیون‏ها سود و سرمایه در جیب تهیه کننده و کارگردان و دیگر عوامل سرازیر می‏شود.

یادمان باشد قرآن هم نقشی است که در اختیار ماست و اما پاره‏ای از ما با این نقش بازی می‏کنیم. یعنی در جمع و در پیش نگاه تیز دیگران قرآنی رفتار می‏کنیم درست مثل مادری که پیش چشم دیگران با دختر خود با یک دنیا رفاقت و ملاطفت و مهربانی سخن می‏گوید اما در خلوت و در خانه که دیگر چشم هیچ غریبه‏ای او را نظاره نمی‏کند گاه جهت خطای کوچکی که کرده است تلخ‏ترین ناسزاها را نثار او خواهد کرد، درست مثل همان بانویی که همیشه در فیلم‏ها نقش مادری عطوف و پر مهر بازی می‏کرد اما هیچ‏گاه در خانه خود و برای دختر خود مادری نکرد تا جایی که دختر بیچاره برای همیشه او را ترک گفته و از او فاصله گرفت.

و همین خود برای ما هشداری است که اگر ما نیز با قرآن بازی کنیم بین ما و قرآن جدایی حتمی و مسلم است.

تالیف: محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه - شکوری
http://www.tebyan.net

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(27)

عوارض رانندگی در جاده تقوا


تفسیر آیه شریفه: ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ(البقرة/2)

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.

 

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

یک جاده هر چه پیچ و خم داشته باشد احتمال گمراهی و بیراهه رفتن در آن بیشتر است و در نتیجه به تابلوها و علائم راهنمایی بیشتری نیاز خواهد بود.

حال آیات قرآن کریم همانند علائم راهنمایی است؛ و همچون خضر که موسی را هدایت می‏کرد، هادی و هدایتگر اهل تقواست.

قطع این مرحله بی‏ همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

البته علائم راهنمایی اگر در کنار جاده و در جایگاه خود نصب شوند مایه هدایت عابرین و رهگذران خواهد بود، و گرنه همین علائم و تابلوها اگر در حاشیه جاده نباشند هدایتی در پی ندارد، درست مثل آنکه تابلوی «حداقل سرعت هشتاد کیلومتر» را در بالای یک تپه یا در نزدیکی یک دره نصب شود.

و همین‏طور است وقتی که تابلوها در کنار جاده باشند، ولی در جای خود قرار نگیرند، در این صورت نیز هادی نبوده و هدایت نمی‏کنند، درست مثل اینکه تابلوی «حداکثر سرعت سی‏کیلومتر» را در حاشیه یک اتوبان یا شاهراه بزرگ نصب کنند.

حال ماجرای قرآن کریم نیز همین است یعنی هم باید در جای خود به کار رود و هم برای اهل تقوا خوانده شود.

و اهل تقوا یا به قول قرآن کریم متقین، کسانی هستند که در جاده در حرکت‏اند.

یادمان باشد جاده شهر نیست بلکه به شهر منتهی می‏شود.

و تقوی شهر فضیلت است و کسی که در جاده آن قدم گذارد به اهل تقوا یا متقی یاد می‏شود. نشنیده‏اید علی علیه‏السلام باری از هسته خرما بر مرکب داشت، وقتی پرسیدند چه به همراه داری، فرمود: درختان خرما، چون هسته‏ها را می‏برد تا کاشته و سرانجام هر کدام درختی از خرما شوند.

از این‏رو می‏گوید:

هدی للمتقین

این کتاب اهل تقوا را هدایت می‏کند

و تمام مردم می‏توانند در این جاده وارد شده و اهل تقوا باشند.

و از همین روست که در جایی دیگر می‏گوید:

هدی للنّاس

این کتاب همه مردم را هدایت می‏کند

البته، کسی که وارد جاده تقوا می‏شود مثل همه جاده‏ها و شاهراه‏های مهم باید ورودی و عوارض خود را پرداخت کند، و البته ورودی این جاده به کار انداختن ذره‏ای عقل و درک و شعور و اندیشه است.

تالیف: محمد رضارنجبر

تنظیم برای تبیان: الف_شکوری

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(35)

عصایی بزرگتر از عصای موسی (ع)

 

تفسیر آیه: وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(البقرة/4)

و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.

 

امروز امیر در میخانه تو بی تو

عصای روشن دلان را دیده‏ای که قطعه قطعه است و هر کدام روی دیگری سوار می‏شود، خداوند نیز وسیله پیامبران عصایی در اختیار انسان‏ها گذاشت تا دل‏هاشان را روشن کرده و راه را نمایان سازند.

بدرستی هر پیامبری قطعه‏ای آورد که هر کدام به اندازه میزان درک و فهم و بینش مردم زمانه خود بود. ولی به قول سعدی:

آنچه دیدی بر قرار خود نماند

زیرا در گذر زمان میزان اندیشه و نگاه مردم بالا رفت و خداوند نیز قطعه‏ای بر آن قطعه نهاد یعنی پیامبری دیگر فرستاد، تا به امروز که خداوند، آخرین سفیر خود را فرستاده‏ات آنهم با عصایی بلند، به بلندای قامت فهم و اندیشه بشر امروز.

امروز امیر در میخانه تویی تو

بشر امروز اگر بخواهد با انجیل مسیح و تورات موسی راه برود مثل آن است که آدمی با قامت بلند و ارتفاع دو متر، عصای کودک پاشکسته‏ی پنج ساله‏ای را به کف گیرد و بخواهد راهی دراز و طولانی را طی کند. تردیدی نیست که همین عصا او را خسته و زمین‏گیر کرده و او را به مقصد نخواهد رساند.

از سوی دیگر کسی که پیامبر خاتم (صلی‏الله علیه واله وسلم) همراه شود گویی تمامی آن نازنینان را همراهی کرده و سخنان همه آنها را به کار بسته و از تمامی آنها پیروی کرده باشد.

از درم ها نام شاهان بر کنند

نام احمد تا ابد بر می‏زنند

نام احمد نام جمله انبیاست

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

اگر قرآن را نیز «مصحف» می‏نامند از همین روست.

مصحف جایی است که صحیفه‏ها در آنجا نگهداری می‏شود.

شاید در مجالس ترحیم جعبه‏هایی بزرگ را دیده باشید که در آن قرآن‏های سی پاره قرار می‏دهند.

نام آن جعبه‏ها «مصحف» است.

یکی از نام‏های قرآن کریم نیز «مصحف» می‏باشد، چرا که تمامی صحیفه‏هایی که بر پیامبران پیشین نازل شده است، مضمون و محتوای آن یک‏جا در این کتاب آمده است.

جهت توضیح بیشتر یادآور شوم که: خداوند بر پاره‏ای پیامبران کتاب نازل کرد، و کتاب‏ها عبارتند: از تورات، انجیل، زبور و قرآن کریم و بر پیامبرانی نیز صحیفه فرستاد که گفته‏اند تعداد آن به صد صحیفه می‏رسد. حال قرآن افزون بر آنچه بر خود پیامبر نازنین اسلام صلی‏الله علیه واله وسلم نازل شده است، برخوردار از همه آن کتاب‏ها و صحیفه‏ها نیز می‏باشد.

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
باران حکمت(35)

(تفسیر تمثیلی قرآن)
موسی

عصایی بزرگتر از عصای موسی (ع)

 

اشاره:

درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخ نبات مثال از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم.

 

تفسیر آیه: وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(البقرة/4)

و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.

 

امروز امیر در میخانه تو بی تو

عصای روشن دلان را دیده‏ای که قطعه قطعه است و هر کدام روی دیگری سوار می‏شود، خداوند نیز وسیله پیامبران عصایی در اختیار انسان‏ها گذاشت تا دل‏هاشان را روشن کرده و راه را نمایان سازند.

بدرستی هر پیامبری قطعه‏ای آورد که هر کدام به اندازه میزان درک و فهم و بینش مردم زمانه خود بود. ولی به قول سعدی:

آنچه دیدی بر قرار خود نماند

زیرا در گذر زمان میزان اندیشه و نگاه مردم بالا رفت و خداوند نیز قطعه‏ای بر آن قطعه نهاد یعنی پیامبری دیگر فرستاد، تا به امروز که خداوند، آخرین سفیر خود را فرستاده‏ات آنهم با عصایی بلند، به بلندای قامت فهم و اندیشه بشر امروز.

امروز امیر در میخانه تویی تو

بشر امروز اگر بخواهد با انجیل مسیح و تورات موسی راه برود مثل آن است که آدمی با قامت بلند و ارتفاع دو متر، عصای کودک پاشکسته‏ی پنج ساله‏ای را به کف گیرد و بخواهد راهی دراز و طولانی را طی کند. تردیدی نیست که همین عصا او را خسته و زمین‏گیر کرده و او را به مقصد نخواهد رساند.

از سوی دیگر کسی که پیامبر خاتم (صلی‏الله علیه واله وسلم) همراه شود گویی تمامی آن نازنینان را همراهی کرده و سخنان همه آنها را به کار بسته و از تمامی آنها پیروی کرده باشد.

از درم ها نام شاهان بر کنند

نام احمد تا ابد بر می‏زنند

نام احمد نام جمله انبیاست

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

اگر قرآن را نیز «مصحف» می‏نامند از همین روست.

مصحف جایی است که صحیفه‏ها در آنجا نگهداری می‏شود.

شاید در مجالس ترحیم جعبه‏هایی بزرگ را دیده باشید که در آن قرآن‏های سی پاره قرار می‏دهند.

نام آن جعبه‏ها «مصحف» است.

یکی از نام‏های قرآن کریم نیز «مصحف» می‏باشد، چرا که تمامی صحیفه‏هایی که بر پیامبران پیشین نازل شده است، مضمون و محتوای آن یک‏جا در این کتاب آمده است.

جهت توضیح بیشتر یادآور شوم که: خداوند بر پاره‏ای پیامبران کتاب نازل کرد، و کتاب‏ها عبارتند: از تورات، انجیل، زبور و قرآن کریم و بر پیامبرانی نیز صحیفه فرستاد که گفته‏اند تعداد آن به صد صحیفه می‏رسد. حال قرآن افزون بر آنچه بر خود پیامبر نازنین اسلام صلی‏الله علیه واله وسلم نازل شده است، برخوردار از همه آن کتاب‏ها و صحیفه‏ها نیز می‏باشد.

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(34)
زیاد پنیر و سبزی نخورید!

تفسیر آیه: وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(البقرة/4)

و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.

 

یک عروسیست بر فلک که مپرس

یکی می‏گفت: ماه رمضان در یکی از شهرهای شمال، سفره افطاری بود، جماعتی هم دعوت داشتند و من هم یکی از آنها بودم. سفره را انداخته و مقابل هر کس مقداری پنیر، سبزی، نان و چای شیرین گذاشته بودند، من هم با میل و رغبت و شاید هم حریصانه شروع به خوردن کردم، اما دیدم بعضی یا هیچ نمی‏خورند یا خیلی کم می‏خورند، و از سوی احساس می‏کردم که آنها از خوردن من شگفت زده‏اند!

بالاخره حرف سعدی را هم گوش نکردم که می‏گفت: «نه چندان بخور کز دهانت بر آید» و تا توانستم خوردم و دیگر معده‏ام حتی جای آب هم نداشت!

من تازه از سفره عقب‏ کشیده بودم که یک مرتبه دیدم افرادی به صف، و بر سر آنها سینی‏هایی بزرگ پر از انواع غذاهای گرم و معطر با غازها و ماهی‏های سرخ و بریان شده به سوی سفره می‏آیند. تازه فهمیدم که چه کلاهی سرم رفته است، و با خود گفتم: ای کاش کسی بود و پیش از این مرا راهنمایی می‏کرد و می‏گفت: در پس این سفره، سفره‏ای رنگا‏رنگ خواهد آمد، پس معده خود را با این چیزهای ناچیز پر نکن!

حال یادمان باشد این دنیا همان سفره پنیر و سبزی خداست و نسبت به سفره‏های دیگر که در پیش است هیچ خواهد بود، و برای آنکه کلاه سرمان نرود، خدا پیامبران صادق و دلسوز فرستاد تا به ما بگویند، تمام لذت و عیش و راحت را از این دنیا نخواهید، و گرنه از لذت‏های عظیم الهی بی‏بهره و محروم می‏مانید.

آمدند بگویند: همه شادی‏ها را در زمین مجوئید که شادی‏های برتر و ماندگارتر در آسمان است، آیا نمی‏بینید که آسمان را با ستارگان چراغانی کرده‏اند، یعنی عیش و عروسی آنجاست، نه در زمین.

آیا می‏شود در یک محله عروسی باشد ولی در محله دیگری چراغانی کنند؟

پس اگر آسمان را چراغانی کرده‏اند یعنی عیش و نشاط آنجاست، نه در محله زمین و زمینیان.

یک عروسیست بر فلک که مپرس

ور بپرسی بپرس از ناهید

زین عروسی خبر نداشت کسی

آمدند انبیا به رسم نوید

البته انبیاء آمدند و این‏همه را گفتند ولی بسیاری باور نکردند، و یوسف آسمان و آخرت را رها کرده و دنیای پشیز و ناچیز را گرفتند.

در مصر ما یک احمقی نک می‏فروشد یوسفی

باور نمی‏داری مرا اینک سوی بازار شو

اما از این میان تنها اهل تقوا هستند که به سخنان پاک پیامبران مو به مو باور داشته و ایمان دارند.

از این رو خداوند در کتاب خود به آخرین پیامبر خدا در وصف اهل تقوا می‏فرماید:

اهل تقوا مردمی هستند که به سخنان تو و به سخنان پیامبران پیش از تو که فرود آمده از سوی خداست، باور و اعتماد دارند.

و الّذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(43)
چاله ای در همسایگی دریا
تفسیر آیه شریفه:

خَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ(البقرة/9)

می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمی‌دهند؛ (اما) نمی‌فهمند.

دو ظرف ممکن است در کنار یکدیگر و دوشادوش هم بوده و هر یک به دیگری حتی با چسب چسبیده باشند اما این سبب نمی شود که کم شدن یکی زمینه کم شدن دیگری یا افزودن بر یکی زمینه ی افزایش دیگری را فراهم سازد.

اما اگر همین دو ظرف به وسیله لوله ای هر چند باریک با یکدیگر مربوط شده و رابطه برقرار کنند از آن پس هرگونه رفتار و برخوردی با هر یک از آن دو ظرف، با دیگری نیز خواهد بود. یعنی اگر از یکی کم و کاسته شود از دیگری نیز کم شده و کاهش یافته و اگر افزون شود فزونی می یابد.

حال داستان ما و خدا داستان دو ظرفی است که دوشادوش هم باشند.

این هندسه ی عالم است که انسان هر رفتاری که با دیگران دارد گویی که با خود داشته باشد، درست مثل سایه ی دیوار که آرام آرام به خود دیوار باز می گردد.

یا بهتر بگوییم: چاله ای در همسایگی دریا.

حال این چاله و دریا که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند اگر توسط جویی هر چند باریک با یکدیگر رابطه نداشته باشند هرگونه رفتار با چاله برای دریا هیچ تفاوتی ندارد، اما اگر به یکدیگر مربوط بوده و ارتباط داشته باشند ماجرا گونه ای دیگر خواهد بود، چرا که اگر کسی از آن کم کند از دریا نیز کاسته و اگر بر آن بیافزاید بر دریا نیز افزوده است.

از اینرو می گوییم: انسان ها همچون چاله اند، چاله ای که نزدیک ترین چیز به آنها خداست که دریا دریا رحمت و عنایت و حمایت است.

نحن اقرب الیه من حبل الورید(ق/16)

یار نزدیک تر ز تست به تو

تو ز نزدیک او چرایی دور(اوحدی مراغه ای)

اما پاره ای از این چاله ها مثل اهل ایمان، با خدا که دریای لطف و کرم است رابطه دارند و پاره ای مثل کفار و اهل نفاق با خدا بی ارتباط اند.

از اینرو می توان گفت: هر گونه رفتار با اهل ایمان گویی رفتار با خداوند است، اگر کسانی آنها را به مسخره بگیرند گویی خدا را به استهزاء گرفته باشند همچنان که در آیات بعد خواهد آمد.و یا اگر مؤمنان را نیرنگ زده و با آنان خدعه کنند گویی با خداوند خدعه کرده اند.

از اینرو می فرماید: یُخادِعُونَ اللهَ وَالَّذینَ آمَنُوا و ما یَخدَعُونَ إلاَّ اَنفُسَهُمَ وَ ما یَشعُروُن

منافقان با خداوند و اهل ایمان خدعه می کنند

یعنی اگر چه با مؤمنان نیرنگ می کنند و خدعه می ورزند اما در حقیقت تو گویی با خداوند خدعه کرده اند.

و خدعه را به نیرنگ و مکر و فریب معنا می کنند، اما نه هر مکر و فریبی بلکه مکری مخفیانه و پوشیده، ناپیدا و مرموز.

یعنی پوشیدگی و استتار در معنای خدعه نهفته است.

به همین خاطر عرب ها به پستوی خانه که ناپیداست "مُخدُع" می گویند.

زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است(حافظ)

یکی از اولیای خدا می گوید: در خواب دیدم که دست حریف و دشمن خود را به دهان گرفته و به شدت گاز می گیرم ولی یکمرتبه هراسان از خواب پریدم و دیدم دست خود را در دهان دارم و آن را گاز گرفته ام، همانجا دریافتم که خواسته اند با این خواب مرا بیدار کنند و به من بفهمانند که تو اگر فکر می کنی به دیگری آسیب می رسانی در خوابی و نه بیدار، یا بهتر بگویم می خواستند به من بفهمانند: مگر در خواب ببینی که به دیگری آسیب می زنی.

زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است

و اساساً این هندسه ی عالم است که انسان هر رفتاری که با دیگران دارد گویی که با خود داشته باشد، درست مثل سایه ی دیوار که آرام آرام به خود دیوار باز می گردد.

گرچه دیوار افکند سایه ی راز

باز گردد سوی او، آن سایه باز(مولوی)

از اینرو در همین آیه کریمه می فرماید: وَ ما یَخدَعُونَ إلاَّ أنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون

این جماعت نه خدا را فریب داده و نه مردم را، بلکه خویش را فریب داده و کلاه بر سر خود می نهند، اما شعور درک این حقیقت را ندارند.

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(29)

(تفسیر تمثیلی قرآن)
آیت الله بهجت

لباسی برای آزادی بیشتر

 

تفسیر آیه شریفه: ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.(البقرة/2)

 

زهی سجاده تقوا به یک ساغر نمی‏ارزد

تقوا از ریشه «وقایه» و به معنای سپر است.

اصحاب پیامبر صلی‏الله علیه و اله وسلم می‏گفتند:

ائقینا برسول‏الله

یعنی پیامبر صلی‏الله علیه وآله وسلم در جنگ‏ها سپر قرار می‏گرفت که اگر آسیبی رسید او بجای ما آسیب ببیند، و البته این به خوبی نشان می‏دهد که کسی که دل سپرده خدا باشد، سپر بلای بندگان او نیز خواهد بود.

هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو

باید که سپر باشد پیش همه پیکان‏ها

بنابراین، متقی از نظر واژه عربی یعنی کسی که سپر دارد و در نگاه قرآن کریم به معنای کسی است که جامه دارد آن هم جامه‏ای که خیر و سعادت او را در پی خواهد داشت.

و لباس التقوی ذلک خیر

قرآن کریم تقوا را به جامه و لباس و پوشش تشبیه می‏کند. و جامه مایه آزادی انسان است، کسی که جامه بر تن ندارد محدود به دهلیز و پستوی خانه می‏شود، حتی در خانه خود آزاد نیست تا چه رسد به بازار و برزن.

کسی هم که جامه تقوا ندارد آزاد و رها نیست، از این‏رو امام علی علیه‏السلام فرمود:

عتق من کل ملکه

تقوا مایه آزادی است

یعنی بی‏تقوایی محدودیت است.

و یادمان باشد که بعضی جامه‏ها مثل تور، رقیق و نازک‏اند و کسی که چنین جامه‏ای بر تن دارد، انگار که چیزی بر تن ندارد.

به کوی می‏ فروشانش به جامی بر نمی‏گیرند

زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‏ارزد

و آنچه جامه تقوا را رقیق و فرسوده می‏سازد گناه و آلودگی است.

من که شب‏‏ها ره تقوا زده‏ام با دف و چنگ

این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم: الف_شکوری
http://www.tebyan.net

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(33)

قتلهای زنجیره ای(داستان واقعی)


تفسیر آیه شریفه: الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ(البقرة/3)

(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.

 

آنچه گذشت:

از باران حکمت 32 این نتیجه را گرفتیم که رزق از دو راه به دست می‏آید، یکی از راه صحیح آن، مثل اینکه دارو را بی‏هیچ فریب و نیرنگ و دروغ و دغل‏کاری تهیه کنیم و اگر مصلحت حق باشد به شفا دست یابیم، و دیگر آنکه از راه ناصحیح آن را فراهم کنیم که در این‏صورت یا به شفا می‏رسیم و یا نه، و اگر هم برسیم آن خود مقدمه هلاک و آسیبی بزرگ‏تر است.

مثل اینکه شفا و بهبودی بیابیم و از پس آن به سفری رفته و معامله‏ای انجام داده، اما در آنجا تمام اموال خود را یک جا و یک شبه از دست بدهیم.

 

حضرت مسیح و گنج کشنده

ماجرای مسیح علیه‏السلام را شنیده‏ای که به همسفر خود سه درهم داد تا به بازار رفته و سه قرص‏نان تهیه کند، و او رفت و سه قرص نان خرید، اما یکی را خورد و دو قرص دیگر را با خود آورد، وقتی که مسیح علیه‏السلام دو قرص نان را دید، گفت: من به تو چقدر پول دادم؟ گفت: سه درهم. پرسید: پس نان سوم کجاست؟ جواب داد: به تازگی نان گران شده و با سه درهم فقط دو قرص‏نان می‏دهند. و مسیح علیه‏السلام سخنی نگفت.

به راه افتادند تا اینکه به یک نابینای مادرزاد رسیدند و حضرت با اذن حق او را شفا داد و بینا کرد. آنگاه به رفیق همراه خود گفت: دیدی که نابینا بود و دیدی که به اذن خداوند بینا شد، حال به حق همان خدا راستش را بگو: نان سوم را چه کردی؟ و او خیلی قرص و محکم گفت: نان گران شده و بهای هر نان یک درهم و نیم است!

باز به راه افتادند و در یک خرابه به یک گنج دست پیدا کردند، آنجا سه خشت طلا بود، حضرت به او روی کرده و گفت: از میان این سه خشت یکی برای من، یکی برای تو و سومی هم برای کسی که نان سوم را خورده است، مرد سرش را پایین انداخت و گفت: راستش را بخواهید سومی را من خورده‏ام. آنگاه حضرت فرمود: هر سه خشت مال تو، اما از من دور شو! و او هم خیلی خوشحال خشت‏ها را به سینه گرفت و رفت، ولی در راه به چهار دزد برخورد کرد، و دزدها او را کشتند و خشت‏ها را برداشتند، آنگاه قرار شد دو تن از آنها به بازار شهر رفته و ناهار تهیه کنند از این‏رو دو تن ماندند و دو تن دیگر رفتند و غذا تهیه کرده و برگشتند، در راه که می‏آمدند غذا را مسموم کردند تا آن دو تن دیگر آن را خورده و از بین بروند و آنگاه تمامی خشت‏ها را صاحب شوند، غافل از اینکه آن دو نفر نیز نقشه قتل این دو را در سر داشته‏اند، وقتی به هم رسیدند این دو را کشتند و آنگاه بر سرسفره نشستند تا غذای خود را بخورند اما چون مسموم بود همانجا در دم تمام کرده و جان دادند. کمی بعد مسیح علیه‏السلام از آنجا می‏گذشت و دید پنج کشته یک سو و سه خشت طلا هم سوی دیگر افتاده است! شگفت زده گفت: سه خشت و پنج کشته!؟ ناگاه ندایی شنید که می‏گفت: تاکنون این خشت‏ها هزار و چند صد تن را کشته است!

حال با این داستان این را می‏خواستم بگویم:

با دروغ گاه آدم نه تنها چیزی از دست نمی‏دهد، بلکه به دست هم می‏آورد، اما در پایان و پشت آن دستاوردها هلاک و نابودی نهفته است.

پس خوش بحال آنها که پشت قضایا و سرانجام کار را می‏بینند.

از همین‏رو است که اهل تقوا رزق را تنها از راه صحیح و طیب و حلال تمنا می‏کنند، آنهم نه تنها برای خود، بلکه از این رزق دیگران را نیز بی‏نصیب نخواهند گذاشت.

از این رو خداوند در وصف آنان گفته است:

و ممّا رزقناهم ینفقون

از آنچه ما به آنان روزی می‏دهیم بخشش می‏کنند.

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم:گروه دین و اندیشه _شکوری
http://www.tebyan.net

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
X