معرفی وبلاگ
بنام خدا (مثال خوب =درک جذاب) گاهی یک تصویر خوب گو یاتر از چند صفحه توضیح و یک تمثیل خوب بیش از چکیده یک کتاب ، ارزش دارد! mesal@mihanmail.ir
صفحه ها
دسته
تبيان
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 336754
تعداد نوشته ها : 307
تعداد نظرات : 26
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
باران حکمت(33)

قتلهای زنجیره ای(داستان واقعی)


تفسیر آیه شریفه: الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ(البقرة/3)

(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.

 

آنچه گذشت:

از باران حکمت 32 این نتیجه را گرفتیم که رزق از دو راه به دست می‏آید، یکی از راه صحیح آن، مثل اینکه دارو را بی‏هیچ فریب و نیرنگ و دروغ و دغل‏کاری تهیه کنیم و اگر مصلحت حق باشد به شفا دست یابیم، و دیگر آنکه از راه ناصحیح آن را فراهم کنیم که در این‏صورت یا به شفا می‏رسیم و یا نه، و اگر هم برسیم آن خود مقدمه هلاک و آسیبی بزرگ‏تر است.

مثل اینکه شفا و بهبودی بیابیم و از پس آن به سفری رفته و معامله‏ای انجام داده، اما در آنجا تمام اموال خود را یک جا و یک شبه از دست بدهیم.

 

حضرت مسیح و گنج کشنده

ماجرای مسیح علیه‏السلام را شنیده‏ای که به همسفر خود سه درهم داد تا به بازار رفته و سه قرص‏نان تهیه کند، و او رفت و سه قرص نان خرید، اما یکی را خورد و دو قرص دیگر را با خود آورد، وقتی که مسیح علیه‏السلام دو قرص نان را دید، گفت: من به تو چقدر پول دادم؟ گفت: سه درهم. پرسید: پس نان سوم کجاست؟ جواب داد: به تازگی نان گران شده و با سه درهم فقط دو قرص‏نان می‏دهند. و مسیح علیه‏السلام سخنی نگفت.

به راه افتادند تا اینکه به یک نابینای مادرزاد رسیدند و حضرت با اذن حق او را شفا داد و بینا کرد. آنگاه به رفیق همراه خود گفت: دیدی که نابینا بود و دیدی که به اذن خداوند بینا شد، حال به حق همان خدا راستش را بگو: نان سوم را چه کردی؟ و او خیلی قرص و محکم گفت: نان گران شده و بهای هر نان یک درهم و نیم است!

باز به راه افتادند و در یک خرابه به یک گنج دست پیدا کردند، آنجا سه خشت طلا بود، حضرت به او روی کرده و گفت: از میان این سه خشت یکی برای من، یکی برای تو و سومی هم برای کسی که نان سوم را خورده است، مرد سرش را پایین انداخت و گفت: راستش را بخواهید سومی را من خورده‏ام. آنگاه حضرت فرمود: هر سه خشت مال تو، اما از من دور شو! و او هم خیلی خوشحال خشت‏ها را به سینه گرفت و رفت، ولی در راه به چهار دزد برخورد کرد، و دزدها او را کشتند و خشت‏ها را برداشتند، آنگاه قرار شد دو تن از آنها به بازار شهر رفته و ناهار تهیه کنند از این‏رو دو تن ماندند و دو تن دیگر رفتند و غذا تهیه کرده و برگشتند، در راه که می‏آمدند غذا را مسموم کردند تا آن دو تن دیگر آن را خورده و از بین بروند و آنگاه تمامی خشت‏ها را صاحب شوند، غافل از اینکه آن دو نفر نیز نقشه قتل این دو را در سر داشته‏اند، وقتی به هم رسیدند این دو را کشتند و آنگاه بر سرسفره نشستند تا غذای خود را بخورند اما چون مسموم بود همانجا در دم تمام کرده و جان دادند. کمی بعد مسیح علیه‏السلام از آنجا می‏گذشت و دید پنج کشته یک سو و سه خشت طلا هم سوی دیگر افتاده است! شگفت زده گفت: سه خشت و پنج کشته!؟ ناگاه ندایی شنید که می‏گفت: تاکنون این خشت‏ها هزار و چند صد تن را کشته است!

حال با این داستان این را می‏خواستم بگویم:

با دروغ گاه آدم نه تنها چیزی از دست نمی‏دهد، بلکه به دست هم می‏آورد، اما در پایان و پشت آن دستاوردها هلاک و نابودی نهفته است.

پس خوش بحال آنها که پشت قضایا و سرانجام کار را می‏بینند.

از همین‏رو است که اهل تقوا رزق را تنها از راه صحیح و طیب و حلال تمنا می‏کنند، آنهم نه تنها برای خود، بلکه از این رزق دیگران را نیز بی‏نصیب نخواهند گذاشت.

از این رو خداوند در وصف آنان گفته است:

و ممّا رزقناهم ینفقون

از آنچه ما به آنان روزی می‏دهیم بخشش می‏کنند.

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم:گروه دین و اندیشه _شکوری
http://www.tebyan.net

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13

باران حکمت(41)

گردش زبان با زاویه دل


تفسیر آیه شریفه:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ(البقرة/8)

گروهی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم.» در حالی که ایمان ندارند.

ای من فدای آنکه دلش با زبان یکیست

 

چرخ ماشین اگر با زمین همراه نبوده و ارتباط نداشته باشد هر چند که هزاران بار هم بچرخد هرگز به پیش نخواهد رفت، زبان نیز درست مثل چرخ ماشین است و دل چیزی شبیه زمین، پس زبان نیز اگر با دل همراه نبوده و یکی نباشد هرگز آدمی را پیش نمی برد.

ای من فدای آنکه دلش با زبان یکیست

حال بر اساس همین آیه ی شریفه ی پاره ای از مردم که در نگاه قرآن کریم به منافقین یاد می شوند هرگز زبان شان با دل شان یکی نبوده و با زبان سخنی می گویند که در دل به آن سخن پای بند نیستند، یعنی به زبان می گویند ما به خدا و روز قیامت(2) ایمان و باور داریم حال آنکه در دل چنین نبوده و هیچگونه باور و اعتقادی ندارند و طبیعی است کسی که زبان و دلش با هم یکی نباشد اهل عمل و اقدام نیز نخواهد بود.

زیرا که زبان و دل در صورتی که با یکدیگر زوج و جفت شوند فرزند صالحی به نام عمل پدید می آید.

و از یاد نبریم بهترین فصل ازدواج روزگار جوانی است، وگرنه در پیری ازدواج سر نمی گیرد، اگر هم اتفاق بیافتد بسیار نادر است، ندیده ای که گاه تلویزیون ازدواج پیرمرد هشتاد ساله را با پیرزن هفتاد ساله گزارش می کند، و این خود نشان می دهد که چنین اتفاقی کم نادر است.

و تازه چنین ازدواجی اگر هم سر بگیرد فرزندی به دنبال ندارد، و اگر هم داشته باشد بسیار کمیاب و نادر است، و به همین سبب خداوند از فرزنددار شدن زکریا در پیری سخن می گوید.

حال ماجرای زبان و دل هم از همین قرار است. انسان باید بکوشد در جوانی زبان و دلش یکی شود وگرنه در پیری یا ممکن نیست یا به دنبال آن عمل و اقدامی صورت نمی پذیرد.

(مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می فرمود :

گاهی با خود میخواندم «ای من فدای آن که زبان و دلش یکی است.»

در عالم معنا، سلمان را به من نشان دادند و گفتند: این شخص زبان و دلش یکی است و می خواهیم تو را فدای او بکنیم.

من گفتم : حاضر نیستم فدای سلمان شوم، من فدای پیامبر و امام می شوم. فهمیدم حرفهایی که می زنیم همه حساب دارد و بایستی آنها را راست بگوییم. از آن جا که حاضر بودم نوکری سلمان را به جا آورم، از آن پس می خواندم :

«ای من غلام آنکه زبان و دلش یکی است.»)

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

فرآوری: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net/

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(28)

(تفسیر تمثیلی قرآن)
قرآن

آب رنگ قرآن

تفسیر آیه شریفه: ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ

آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.(البقرة/2)

 

از دگر آب‏ها دهن بستم

گل را به هر رنگی می‏توان درآورد به شرط آنکه با ساقه چیده و پس از تشنگی کامل آن را در ظرف آب رنگ فرو کنیم، اینجاست که ساقه گل آب رنگ را به خود جذب کرده و به همان رنگ در می‏آید .

قرآن نیز ظرف آب رنگ است، هم آب است چون مایه حیات است و هم رنگ است چون رنگ خدایی است.

صبغه الله و من احسن من الله صبغه

رنگ خدا و از رنگ خدا زیباتر چیست؟

و ما هم وقتی می‏توانیم آیات این کتاب را با تمام وجود هضم و جذب کنیم که تشنه باشیم، یعنی خود را با آب‏های آلوده و گل آلود دیگر سیراب نساخته باشیم.

همانطور که اگر ساقه گل را که سیراب باشد در ظرف آب زمزم هم فرو کنی نه تنها قطره‏ای نمی‏نوشد بلکه در همان آب نیز می‏پوسد.

و تقوا به معنای پرهیز است و متقی کسی است که از آب‏های آلوده پرهیز کرده و لب نزده و خود را سیراب ساخته باشد، چنین کسی اگر به قرآن کریم روی آورد به هدایت‏های آن توفیق یافته و آنها را دریافت می‏‏دارد.

انّ للمتقین مفازا

پس قرآن کریم برای مردم کتاب هدایت است، اما مردمی که تشنه‏اند، و مردم تشنه کسانی‏اند که از نوشیدن هر آب پرهیز کرده‏اند، و از همین رو آنان را «متقین» می‏نامند.

من که محتاج آب آن دستم

از دگر آب‏ها دهن بستم

تالیف: حجت الاسلام رنجبر

تنظیم: الف_شکوری
http://www.tebyan.net

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت

(10)

تفسیر: بسم الله الرحمن الرحیم

ادیم زمین سفره عام اوست

برخی میوه فروش‏ها را دیده‏ای که میوه‏های ریز و گاه کم آب و لک‏دار خود را جلوی مغازه و در دسترس همه قرار می‏دهند اما میوه‏های درشت و آب‏دار و سالم را ته مغازه و توی صندوق و ویژه آدم‏های خاص نگه‏داری می‏کنند.

رحمت خداوند هم مثل میوه‏ها دو گونه است رحمتی که عمومی است و در دسترس همه.

ادیم زمین سفره عام اوست بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست

رحمتی هم خاص، و آن ویژه انسان‏هایی است که از ویژگی‏های خاصی برخوردارند.

پس اگر عزتی است و یا آرامشی و یا صفایی و یا لذتی دو گونه است.

کس ندیدست ز مشک ختن و نافه چین آنچه من هر سحر از باد صبا می‏بینم

بوی خوش را هم از مشک ختن و هم از باد صبا می‏توان شنید ولی بوی خوش از مشک شنیدن کار همه است اما از باد صبا دیدن ویژه حافظ و کسانی همچون اوست.

و تفاوت این دو بوی خوش از زمین تا آسمان است.

بنابراین رحمان و رحیم هر دو یعنی خداوندی که بر خوردار از رحمت است ولی رحمن به‏معنای برخورداری از رحمت عام که نثار عموم می‏شود و رحیم یعنی برخوردار از رحمت خاص که ویژه انسان‏های ویژه(مومنان) است.
سوره حمد

و کان بالمومنین رحیما

 

http://www.tebyan.net
دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(25)

(تفسیر تمثیلی قرآن)
حروف مقطعه
تفسیر آیه کریمه: الم(بقره/1)

خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه‏خوار

شاید شما هم دیده باشید که بعضی با کمک چاقوهای تیز از پوست هندوانه گل‏هایی زیبا می‏سازند و چقدر هم تماشایی!

این کار چه شبیه است به کار خدا که قرآن، این کتاب آسمانی و مقدس را با یک سلسله حروف ساده مثل الف، لام، میم و ... ساخته است.

پس، یک معنای الف، لام میم همچنان که پاره‏ای از مفسران گفته‏اند، می‏تواند همین باشد که: ما قرآن را از همین حروف ساخته‏ایم.

و این در حالی است که ما از حروف، شوخی‏های بی‏معنی، پیامک‏های زشت، حرف‏های نیش‏‏دار و گزنده، شعرهای بی‏قافیه، دروغ، توهین، افترا و استهزاء می‏سازیم.

الف، لام میم یعنی من خدا از میان همین حروف آیاتی ساخته و پرداخته‏ام که بشر را از سرگشتگی و حیرت و حیرانی رهایی می‏بخشد، قرآنی ساخته‏ام تا دستی بگیرد و مثل نور راهی را نشان بدهد، پس تو نیز اگر بنده و فرمانبردار من باشی سخنانت باید از جنس نور بوده و شمع راه باشد و بتواند نور امید را در دل‏ها بتاباند و اگر چنین نباشد خوشتر از سکوت و خاموشی چیزی نیست.

خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه‏وار

 

چون صدف‏ها گوهر افشانت کنیم

خداوند در همین آیه نخست می‏خواهد بگوید: حروفی بی‏معنا مثل الف، لام میم خود را به ما سپرده و تسلیم ما شدند و ما نیز از آنها کتابی مقدس مثل قرآن ساختیم، پس تو هم کمتر از حروف نباش و به جای آنکه اسیر و دلبسته این و آن شده و در پی آنها روان‏باشی، با ما بیا و بنده و مطیع ما باش تا تو را مثل قرآن با معنا و پاک و ماندگار و خواندنی کنیم.

چند می‏باشی اسیر این و آن

گر برون آبی از این، آنک نیم

ای صدف چون آمدی در بحر ما

چون صدف‏ها گوهر افشانت کنیم

دامن ما گیر اگر تر دامنی

تا چومه از نور دامانت کنیم

هین قرائت کم کن و خاموش باش

تا بخوانیم عین قرآنت کنیم

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر

تنظیم برای تبیان: شکوری

دسته ها : باران حکمت
1388/11/13
باران حکمت(25)(تفسیر تمثیلی قرآن)اشاره:درسلسله مباحث تفسیری "باران حکمت"، که به صورت روزانه پیشکش حضورتان می شود، برآنیم تا در هر نوبت، کام جانتان را با یک شاخه نبات از مفاهیم بلند سوره بقره شکربار کنیم. تفسیر آیه کریمه: الم(بقره/1)خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه‏خوارشاید شما هم دیده باشید که بعضی با کمک چاقوهای تیز از پوست هندوانه گل‏هایی زیبا می‏سازند و چقدر هم تماشایی!این کار چه شبیه است به کار خدا که قرآن، این کتاب آسمانی و مقدس را با یک سلسله حروف ساده مثل الف، لام، میم و ... ساخته است.پس، یک معنای الف، لام میم همچنان که پاره‏ای از مفسران گفته‏اند، می‏تواند همین باشد که: ما قرآن را از همین حروف ساخته‏ایم. و این در حالی است که ما از حروف، شوخی‏های بی‏معنی، پیامک‏های زشت، حرف‏های نیش‏‏دار و گزنده، شعرهای بی‏قافیه، دروغ، توهین، افترا و استهزاء می‏سازیم.الف، لام میم یعنی من خدا از میان همین حروف آیاتی ساخته و پرداخته‏ام که بشر را از سرگشتگی و حیرت و حیرانی رهایی می‏بخشد، قرآنی ساخته‏ام تا دستی بگیرد و مثل نور راهی را نشان بدهد، پس تو نیز اگر بنده و فرمانبردار من باشی سخنانت باید از جنس نور بوده و شمع راه باشد و بتواند نور امید را در دل‏ها بتاباند و اگر چنین نباشد خوشتر از سکوت و خاموشی چیزی نیست.خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه‏وار چون صدف‏ها گوهر افشانت کنیمخداوند در همین آیه نخست می‏خواهد بگوید: حروفی بی‏معنا مثل الف، لام میم خود را به ما سپرده و تسلیم ما شدند و ما نیز از آنها کتابی مقدس مثل قرآن ساختیم، پس تو هم کمتر از حروف نباش و به جای آنکه اسیر و دلبسته این و آن شده و در پی آنها روان‏باشی، با ما بیا و بنده و مطیع ما باش تا تو را مثل قرآن با معنا و پاک و ماندگار و خواندنی کنیم.چند می‏باشی اسیر این و آنگر برون آبی از این، آنک نیمای صدف چون آمدی در بحر ماچون صدف‏ها گوهر افشانت کنیمدامن ما گیر اگر تر دامنیتا چومه از نور دامانت کنیمهین قرائت کم کن و خاموش باشتا بخوانیم عین قرآنت کنیم

تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: شکوری
 
دسته ها : باران حکمت
1388/9/20

باران حکمت(4)نفت فروشی که زاهد دهر بود!

 

-----------------------------------------------------------

 ... در اینجا قصّه‏ای یاد کنم از اولیای خوب خدا که قرآن را زندگی می‏کرد و نه بازی.جان‏پرور است قصه ارباب معرفت    رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگویحسین نفتی، نفت فروش بود به حوزه آمد و درس خواند و به او شیخ حسین گفتند و چون زهد و تقوا را پیشه  کرد به شیخ‏حسین زاهد معروف شد.شیخ حسین زاهد می‏گوید: مادرم پیر و زمین‏گیر بود، هر روز ساعتی معین برای او ظرف گذاشته و بعد هم می‏آمدم آن ظرف را برداشته و می‏بردم و تخلیه می‏کردم و می‏شستم و می‏آوردم و در گوشه‏ اتاق می‏گذاشتم. یک روز ظرف را گذاشتم و از اتاق بیرون آمدم ولی یادم رفت برگردم.ساعتی بعد که یادم آمد با عجله به اتاق مادرم رفتم. و او سخت عصبانی بود به همین خاطر تا مرا دید با لگد به ظرف زد و ترشح کرد و تمام بدن و لباسم نجس و آلوده شد، اما هر چه بود مادرم بود و به احترامش سرم را پایین انداخته و هیچ نگفتم تا مبادا از من ملول و دلتنگ شود. لذا خیلی آهسته ظرف را برداشتم و بیرون آمدم. وقتی کارم تمام شد و برگشتم مادرم با یک دنیا محبت و سوز و پشیمانی نگاهم کرد و گفت حسین! نجست کردم؟ و من برای اینکه او را شاد کرده و لبخند را بر لب‏های او ببینم به او گفتم: مادر! یادت هست وقتی که بچه بودم چقدر تو را نجس کردم حالا یک بار هم تو ما را نجس کن، مگر چه می‏شود؟حال من این داستان را گفتم تا با قرآن زندگی کردن را به گونه‏ای محسوس و ملموس نشان داده باشم.شیخ حسین چون با قرآن زندگی می‏کرد، در آن خلوت که جز خدا کسی شاهد نبود هرگز سخنی نگفت که مادرش آزرده خاطر شود زیرا توصیه و سفارش قرآن را شنیده و آویزه گوش خود قرار داده که: فلا تقل لهما افمبادا با مادرت با پدرت سخنی بگویی که آنان‏را رنجیده و غمناک سازد.از این رو نسبت به برخورد تلخ مادر هیچ نگفت و وقتی هم که پاسخ داد سخنی نگفت که مادر را خسته و رنجور کند بلکه با یک دنیا ملاحت و لطف خاطره دوران کودکی خود را به نشان سپاس یادآورش شد. پیوند به:باران حکمت1(پیش درآمد)قرآن باید توی سر باشد نه روی سر!با قران زندگی کنیم نه بازی!

تالیف: محمد رضا رنجبر
تنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/QuranicArticles/2009/10/26/105773.html============http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/QuranicArticles/2009/10/26/105773.html  
دسته ها : باران حکمت
1388/9/20
باران حکمت(2) 

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند

--------------------------

 به دختر بچه‌ات می‌گویی: دوستت دارم. می‌گوید: اگر راست می‌گویی یک بستنی برایم بخر! و این نشان می‌دهد که بچه‌ها هم به خوبی می‌دانند که دوستی و عشق، علامت و نشان دارد و نشانه آن عمل و اقدام است. پس ما نیز اگر خدا را دوست داریم باید دست به کار شده و دستورات او را به کار بسته و به خواسته‌های او تن در دهیم. و البته دستورات و خواسته‌های خداوند هم به تمامی و یک جا در کتاب آسمانی او «قرآن کریم» آمده است. پس قرآن بخوانیم. دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند (حافظ)فاقروا ما تیسر من القرآنتا آنجا که می توانید قرآن بخوانیدو البته به دنیال خواندن باید بکوشیم تا آن را فهمیده و در پی آن دستوراتش را به کار بندیم. جان چو دیگر شدجهان دیگر شودیک سبد سیب سرخ را اگر بر سر نهاده و در کوچه و بازار راه بیفتی نه تنها نیرو و انرژی به تو نمی بخشد بلکه رمق و توان تو را هم خواهد گرفت، اما اگر از میان آن همه سیب تنها یکی را قاچ زده و در دهان نهاده و مصرف کنی تو را نیرو و نشاط می بخشد.قرآن همان سبد سیب سرخ ات که با تمام تاسف برخی از ما شبهای قدر بر سر گرفته و احترام می کنیم بی انکه حتی ایه ای در جان و و جودمان جاری شود و یا در زندگی خود به کار بندیم.جان من! قرآن باید توی سر قرار گیرد نه روی سر و باید در دل و جان ما جای گیرد و نه فقط بر زبان.چون به جان در رفت جان دیگر شودجان چو دیگر شد جهان دیگر شود(اقبال لاهوری)اما به اسف ما چون کودکی که غذا را به دهان گذاشته و به جای آنکه فرو برد به بیرون می ریزد، بسیاری از ما نیز آیات قرآنی را تنها در زبان و دهان داریم و آن را خوب و با تجوید و ترتیل می خوانیم اما بجای آن که در دل و جان جای دهیم فرسنگها از حقیقت آن دوریم و فاصله می گیریم.

تالیف: محمد رضا رنجبر
تنظیم: گروه دین واندیشه - شکوری
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=105759&KEYWORD=+%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%ad%da%a9%d9%85%d8%aa
 
دسته ها : باران حکمت
1388/9/20
دیواری محکمتر از دیوار چین!

باران حکمت(7) **********گاه در بعضی محله‏ها قطعه زمین‏هایی هست که ساخت و سازی در آن صورت نگرفته و اطراف آن نیز دیوار و حصاری وجود ندارد، و از همین رو به خرابه تبدیل شده و هر کس خاکروبه‏ها یا زباله‏ها و آشغال‏های خود را و یا هر چیز دور ریختنی را در آنجا می‏ریزد. اما همین‏که گرداگرد آن دیوار کشیده می‏شود کسی به آن حریم نزدیک نمی‏شود.انسان هم اگر بدون قرآن باشد به زمین بی‏دیوار می‏ماند و خرابه خواهد شد و هر کس هر خلاف و تخلفی که در سر دارد به سراغ او می‏آید و با کمک او کار خود را پیش می‏برد.ولی کسی که اهل قرآن است گویی که به گرد خود دیواری کشیده باشد و بدین وسیله به امان و امنیت دست می‏یابد.اساساً قرآن مجموعه حصارها و دیوارهایی است که انسان به دور خود می‏کشد تا از گزند و آزار در امان باشد.به همین دلیل به هر مجموعه آیات «سوره» می‏گویند. سوره از «سور» و به معنای دیوار است، البته دیواری که در اطراف یک شهر یا سرزمین کشیده می‏شود مثل دیوار چین.البته یادت باشد که دیوار چین اگر چه زیباست و تماشایی ولی آنرا تنها برای تحقیق و تماشا بنا نکرده‏اند بلکه  برای امنیت آن سرزمین بنا شده است.قرآن کریم نیز اگر چه زیبا و تماشایی است ولی تنها برای دیدن و خواندن نازل نشده بلکه برای آن است که به وسیله آن خود را از شیطان و شیطنت‏ها در امان بداریم.

تالیف: محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=106241&KEYWORD=+%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%ad%da%a9%d9%85%d8%aa
دسته ها : باران حکمت
1388/9/20
·                                 تاریخ : باران حکمت(6)چرا نور قرآن در ما اثر نمی کند؟اشاره:

 گفتارهای تمثیلی استاد محمد رضا رنجبر

استاد در سلسله نگاره های " باران حکمت" نیز می کوشد تا با همان زبان نغز و لطیف، گوشه ای از معارف بلند قرآن را در قالب یک یا چند تمثیل به تصویر کشد.

********آینه‏ات دانی چرا غماز نیستبه خدا پناه بردن یعنی از شیطان و اخلاق شیطانی گریختن و از هوا و هوس فاصله گرفتن.هوا و هوس چیزی شبیه زنگار و غبار بوده و دل چیزی همانند آینه است.همانطور که آینه غبار گرفته نسبت به تابش نور بازتابی ندارد، دل نیز اگر آلوده به هوا و هوس باشد هرگز نور قرآن را منعکس نمی‏کند.آینه‏ات دانی چرا غماز نیست   زآنکه زنگار از رخش ممتاز نیستو برای دل زنگار گرفته و غبار نشسته قرآن هیچ جاذبه‏ای ندارد.جهت روشن‏تر شدن این حقیقت یادآوری داستان شاگرد کوزگر که می‏خواست کوزه‏ها را لعاب دهد شاید در اینجا خالی از لطف نباشد:او هر چه لعاب‏ها را داغ کرده و بر کوزه‏ها می‏ریخت بر آنها نمی‏نشست، از این‏رو به پیش استاد خود آمده و ماجرا را باز گفت و استاد از او خواست تا در همانجا و در پیش چشم خود کوزه‏ای را لعاب دهد، و او هم قدری لعاب برداشت و بر کوزه‏ای ریخت ولی باز هم بر کوزه ننشست.آنگاه همان کوزه را از او گرفت و پیش از لعاب دادن تا توانست آنرا فوت کرد و آنگاه لعاب بر روی آن ریخت و نشست و سپس رو به شاگرد کرد و گفت: فوت کوزه‏گری را از یاد برده بودی. یادت باشد همیشه بر روی کوزه‏ها غبار نشسته است و تا غبار هست کوزه‏ها لعاب را نمی‏پذیرند.حال این فوت کوزه‏گری را درباره دل نیز نباید فراموش کرد و آن زدودن هواها و هوس‏ها از دل است و تنها در این صورت است که قرآن دلنشین می‏شود، و در اعماق دل فرو می‏رود و می‏شکفد و آنگاه مثل ملای روم می‏توان با دنیایی از وجد و شور و حال گفت:تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

تالیف: محمد رضا رنجبر تنظیم برای تبیان: شکوری

 -----------------------------------------------------------------------

 

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=106166&KEYWORD=+%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%ad%da%a9%d9%85%d8%aa
دسته ها : باران حکمت
1388/9/20
 از شر شیطان خلاص شوید!(تضمینی)باران حکمت(5) 

 اشاره:

**********تا دانه‏ای نکاشته‏ای هیچ مراقبت نمی‏خواهد اما همین‏که دانه را در زمین کاشتی پیوسته باید مواظبت کنی و آب و کود و سمپاشی بجا و به اندازه و مناسب را فراموش نکنی.انسان هم همین‏طور است. تا سوی قرآن نیامده و در وادی قرائت و خواندن و به کار بستن آن گامی نزده از ناحیه شیطان در امان است و شیطان هیچ کاری با او ندارد چون همان است که شیطان می‏خواهد اما همین‏که پای در این وادی می‏نهد، هجمه‏ها و حمله‏ها و وسوسه‏ها یکی از پس دیگری در می‏رسد و اینجاست که: در پناه لطف حق باید گریخت و توصیه قرآن کریم نیز همین است:فاذا قرات القرآن فاستعد بالله من الشیطان الرجیموقتی که قرآن می‏خوانی از شر شیطان دست به دامان خداوند باشاز این‏رو گفته‏اند: یکی از آداب خواندن قرآن کریم استعاذه است.«استعاذه» از ریشه «عوض» و یا «عیاض» بوده و به معنای چسبیدن و پیوستن است، و به خداوند استعاذه کردن به معنای دست به دامان او شدن است.و خداوند نیز پناه خواهد داد زیرا که پناه ‏دهنده و ایمنی بخش است.پس بنابراین استعاذه گفتن نیست بلکه حرکت و اقدام است درست مثل وقتی که رگ‏بار تگرگ بی‏وقفه می‏بارد تو نمی‏گویی پناه می‏برم به سقف بلکه با شتاب تمام خود را به زیر سقف می‏کشانی، و این همان معنی استعاذه و پناه بردن است.پس اگر قرآن کریم می‏گوید: هنگام خواندن قرآن استعاذه کن و به خداوند پناه ببر، نه به این معناست که اعوذ بالله بگو، اگر چه گفتن این سخن نیز سنت پیامبر بوده و مستحب است، اما در اینجا منظور آن است که به سوی خداوند حرکت کن و خود را دامن کشان به دامان او برسان.

تالیف: محمد رضا رنجبر
تنظیم برای تبیان: شکوری
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=106003&KEYWORD=+%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%ad%da%a9%d9%85%d8%aa
دسته ها : باران حکمت
1388/9/20
X