در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل برهى رام!
حکومتهاى دیکتاتورى وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریکهى عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنیاى او را درست کردند، بلکه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند.(انقلاب اسلامى در مقابل یک چنین وضعیتى قیام کرد. در مقابل یک چنین مصیبت بزرگى انقلاب اسلامى و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران خون خود را در این راه نثار کرد و به پیروزى رسید.)
وقتى یک چنین روحیهاى در میان مردمى حاکم شد، دستگاه سیاسى آن کشور و آن ملت هم به طور طبیعى نوکرمآب میشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل برهى رام؛ «اسد علىّ و فى الحروب نعامة». همان رضاخانى که بخصوص در نیمهى دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار کرده بود - که مردم جرئت نفس کشیدن نداشتند؛ توى خانههاى خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیکرد - در مقابل یک پیغام سادهى انگلیسىها که گفتند «باید از سلطنت کناره بگیرى»، مثل موشِ مرده از سلطنت کناره گرفت و از کشور خارج شد! همین طور محمد رضاى پهلوى؛ محمد رضاى پهلوى در سالهاى دههى چهل و دههى پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان - خشن؛ بدون اندک ملاحظهاى از مردم - وارد کرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میکرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حکومت یک ملتى است که از عزت ملى محروم است.